بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه سریال جومونگ

نویسنده : وحید صالحی اقدم

جومونگ در 37 سال قبل از میلاد مسیح در کشور بویو واقع در شبه جزیره کره زندگی می کرد . وی فرزند هاموسو دلاور مرد و رهبر ارتش دامول بود . او که می خواست به عنوان شاهزاده بویو به مقام پادشاهی برسد ، سعی در این امر کرد . وی برای این که خود را به پادشاه ثابت کند تصمیم به جنگ با قبیله های جنوبی بویو کرد . در این جنگ که ابتدا جومونگ به پیروزی ارزشمندی دست یافت نا پدید شد . جریان آب رودخانه بیریو او را تا کنار قبیله هان باک برد . سپس دختر رئیس این قبیله (( یه سویا )) وی را نجات داد . در این میان جومونگ پس از بهبودی به دلیل شورش های داخلی ، (( یه سویا )) یعنی دختر رئیس هان باک را به طرف بویو برد . از طرفی پادشاه گوموا به دلیل بیماری مجبور شد تا حکومت را برای مدتی به (( تسو )) بسپارد . سوسانو نیز با این باور که جومونگ کشته شدن است با محافظ گروه تجاری خود ازدواج کرد . جومونگ پس از بازگشت به بویو با (( یه سویا )) ازدواج کرد . جومونگ از طرف تسو مجبور شد پناهندگان را به هیوپ تو ببرد . اما جومونگ تصمیم به درست کردن قبیله ای جدید بر آمد به همین دلیل پناهندگان را به یک مکان امن برد . اما یه سویا و بانو یوها در بویو به عنوان گروگان ماندند . پس از چندی (( یه سویا )) از جومونگ دارای فرزندی شد و نام او را یوری نامید . یه سویا و بانو یوها تصمیم به فرار کردن از بویو گرفتند . اما بانو یوها نتوانست از بویو فرار کند و توسط پادشاه بویو یعنی گوموا کشته شد .در این میان شوهر سوسانو نیز کشته شد . سوسانو از جومونگ دعوت کرد تا به هم بپیوندند . به همین دلیل جومونگ مقر خود را تغییر داد . جومونگ نیز به این پندار بود که یه سویا و یوری کشته شده اند . جومونگ سپس به هیوپ تو حمله کرد و حکمران آن را کشت . او پس از چندی کشوری با نام گوگوریو تاسیس کرد که می توانست با حکومت هان مقابله کند .
پس از پانزده سال که یوری 18 ساله بود به یک گروه قاچاقچی کار می کرد اما به دلایلی از شمال (( اوک جیه )) به بویو رفت . جومونگ نیز به دلیل مراسم تاجگذاری (( تسو )) به آنجا سفر کرد . در این میان بویو تصمیم گرفت مسابقات شمشیر زنی برگزار کند که در این مسابقه یوری با غلبه بر بیریو ( فرزند سوسانو ) اول شد . اما جومونگ با دیدن یوری او را نشناخت . بویو با گوگریو پیمان صلح بست . به همین دلیل جومونگ به گوگوریو بازگشت . یوری از طرف مادرش آگاه شد که جومونگ پدرش است . پس به همین ترتیب یوری با عصبانیت به طرف جومونگ رفت تا دلیل دوری از مادرش را جویا شود . جومونگ دلیل قانع کننده ای را به یوری می دهد و یوری را به قصر دعوت می نماید . جومونگ مکان یه سویا را از یوری جویا می شود و به طرف غاری که یه سویا در آن بود می رود . اما یه سویا به دلیل بیماری بی هوش شد . جومونگ نیز او را به قصر برد . با این حال جومونگ و کشور گوگوریو همراه با کشور بویو تصمیم به حمله به هان می گیرند . حکمران حکومت هان نیز گوموا را به قتل می رساند تا خشم جومونگ و تسو جند برابر شود . پس جومونگ و بویو به هان حمله کرده و این کشور بزرگ را نابود می کنند . با وجود این پیروزی سوسانو همراه فرزندانش و مردم اهل بیریو ، گوگوریو را ترک کرده و به کشور جنوب گوگوریو رفته و قبیله بزرگی ایجاد می کنند .
سرانجام جومونگ در سن 40 سالگی به دلیل مریضی می میرد و فرزندش یوری پادشاه گوگوریو می شود . بعد ها فرزند یوری ( نوه جومونگ ) می تواند تسو را بکشد و از او انتقام بگیرد . به این ترتیب مجموعه عظیم هشتاد و یک قسمتی جومونگ به پایان میرسد .

کلمات مورد استفاده در این مجموعه ( کره ای به فارسی ) :

یِه ---------- بله
پِ آ ---------- پادشاه
ماما ---------- سرور
آبا ماما ---------- بابا
آپوجی ---------- پدر
اُبا ماما ---------- ماما
هُمانی ---------- مادر

دسته ها :
شنبه سوم 12 1387
سلام عزیزان بنده از آیه 4 تا 10 سورۀ اسراء را برای شما انتخاب کرده ام بخوانید و عاقبت صهیونیست قضاوت کنید
سورۀ اسراء
این سوره، درمکّه نازل شده ، و111 آیه است
به نام خداوند رحمتگر مهربان
4 ودر کتاب ( آسمانی شان تورات ) به فرزاندان اسرائیل خبر دادیم که: قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی بر خواهید خاست .
5 پس آنگاه که وعدۀ ( تحقق ) نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم، تا میان خانه ها (یتان برای قتل و غارت شما) به جستجو درآیند، و این تهدید تحقق یافتنی است.
6 پس ( از چندی ) دو باره شما را بر آنان چیره می کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و ( تعداد ) نفرات شما را بیشتر می گردانیم .
7 اگر نیکی کنید، به خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید، به خود ( بدی نمودهاید ). و چون تهدید آخر فرارسد ( بیایند ) تا شما را اندوهگین کنند و در خانه ها ( تان ) چناکه بار اول داخل شدند ( به زور ) در آیند و بر هر چه دست یافتند یکسره ( آن را ) نابود کنند.
8 امید است که پروردگارتان شما را رحمت کند، و(لی) اگر (به گناه ) باز گردید (مانیز به کیفر شما) باز می گردیم، و دوزخ را برای کافران زندان قرار دادیم.
9 قطعاً این قرآن به ( آیینی ) که خود پایدارتر است راه می نماید، و به آن مؤمنانی که کارهای شایسته می کنند، مژده می دهد که پاداشی بزرگ برایشان خواهد بود.
10 و اینکه برای کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند عذابی پردرد آماده کردهایم.

با آرزوی نابودی هر چه ظالم و صهیونیست انشاالله

دسته ها :
چهارشنبه بیست و پنجم 10 1387
نقش امام حسین(ع)با نقش امام حسن(ع)متفاوت است.در دوران‏امام حسین(ع)،تردید مسلمانان در صحت جنگ و مشروع بودن آن از میان‏رفت.درین مرحله،مسلمانان با تجربه امام علی(ع)به عنوان نمونه اعلای‏حکومت عدل اسلامی،به سر می‏بردند و میدانستند که پیروزی بنی امیه،پیروزی‏اشرافیت جاهلی بوده است که با رسول اکرم(ص)و یارانش دشمنی عمیقی‏داشتند.اشرافیتی که رسول خدا کوشید تا آن را از میان بردارد و پایه‏های‏اسلام را بر ویرانه‏های آن بنیاد گذارد.پس نباید از کراهتی که مسلمانان ازبنی امیه داشتند،و از تجاوز طلبی و نخوت و بلند پروازی و کینه جوئی‏شان که‏حاصل روحیه جاهلیت آنها بود حیرت کرد.

امویان به اسلام گردن ننهادند مگر برای مصالح و منافع شخصی خود (1) و نخستین کسانی بودند که آشکارا در تاریخ اسلامی،رسوم و آداب غیر اسلامی‏را بدعت گذاشتند و کوشیدند تا از شاهنشاهان ایران و بیزانس تقلید کنند و خلافت را به امپراطور کسری و قیصر تبدیل سازند (2).

این حقایق بتدریج نزد مسلمانان روشن گردید و سبب آن شد که درمشروعیت نبرد،شک و تردید از بین برود و ذهنها روشن گردد و زان پس که‏در فساد و ستم بنی امیه سوختند،خط مشی بنی امیه و بی مبالاتی آنها را در عمل‏به ارزشهای اسلامی،و استفاده از آن در راه هدفهای خصوصی تشخیص دهند.

چنانکه یزید،آشکارا اصول و مبادی اسلامی را به استهزاء میگرفت و سخنان‏دوران جاهلیت را به شعر،اینچنین نقل میکرد: «بنی هاشم با ملک بازی کردند،اما نه خبر آمد نه وحی نازل گردید.

اگر من از کارهائی که فرزندان احمد کردند،انتقام نستانم،از مردان‏جنگ خندق نباشم (3) »اما نظر امام حسین(ع)در مورد اسلام و واقعیت جامعه اسلامی به حقیقت‏در این خلاصه بود:«امت پس از پیغمبر گرامی(ص)،آگاهی عقیدتی نداشت.حداکثر وتنها فایده‏ای که از آن آگاهی به دست آورد،عاطفه مکتبی بود که پس از وفات‏پیامبر اکرم در نتیجه خطاها و کوتاهیهای پیاپی و پیوسته که مسلمانان از گذرگاه‏زندگانی علمی و عملی خود مرتکب شدند،به تدریج از کف رفت.

شدت هیچیک ازین خطاها و کوتاهیها به تنهائی احساس نمیشد،اما وقتی‏بر هم انباشته شد،به فساد تحول یافت و فساد به فتنه تغییر قیافه داد (4).»چنانکه در زمان یزید برای امام حسین(ع)روی نمود.امام حسین(ع)در پنجسال حکومت پدر با او همکاری میکرد و در پی چاره می‏گشت که پیش ازآنکه امت نفس واپسین را برآورد،او را دریابد.به این امید که شاید امت زندگانی خویش را بازیابد و نفخه حیات در او دمیده شود و او را بر انگیزدتا در تاریخ خود طرحی نو درافکند که او را درمان باشد.

سال ششم به پایان نرسیده بود که امام حسین(ع)دید امت در مقابل‏برادرش امام حسن(ع)از نفس افتاده و هر چه از باقیمانده مکتب در او موجودبوده ازو دور شده است و توده مردم خود را در گلوی گشاد بنی امیه‏انداخته‏اند (5).

این حقایق،امام حسین(ع)را واداشت تا در جنگی بی امید-یعنی جنگی‏که امید پیروزی فوری نظامی در آن نبود-غوطه ور گردد.زیرا با حسابی‏ساده مسلم بود که این جنگ به شکست منجر میگردد.

اما هدف امام(ع)ازین کار آن بود که وجدان امت را به حرکت درآوردو فرد مسلمان که تا گلو در لجه منافع حقیر غرقه شده بود،همت عمیق مکتبی‏را بازگرداند.پس امام حسین(ع)دید که باید راه خود را از میان امت‏بگشاید و با تغذیه خویش و یاران و اهل و عیال و کسانش روح یک فداکاری‏آتشین را بدمد.آتش جنگ را ولو به خون امت و خون او نیاز داشته باشدبر افروزد.

اما امویان میکوشیدند با امام حسین(ع)به بدرفتاری عمل نکنند.چه،مصالح او ارجمند و مقام او والا بود و منزلتی پر اهمیت داشت و همه اسباب‏سعادت و آسایش برای او به وفور موجود بود.اما امت میدید که زندگانی‏برای او تنگ شده است و درهای سعادت،به علت پایداری در برابر ستمکاران‏و حفظ مکتب اسلام و نگاهداری آن از انحراف،به روی او بسته است.

در آن هنگام،اگر اوضاع همچنان ادامه می‏یافت،چیزی نمیگذشت‏که این انحراف امت در تجربه اسلامی او را از پای درمی‏آورد.امام حسین(ع)با همه صفات و شرایط مناسب و ملایم که داشت،احساس کرد که برای بحرکت‏در آوردن امت، دیگر خطابه و سخنرانی حماسی کافی نیست‏بلکه باید اراده‏شکست‏خوده امت را به پذیرفتن فداکاری وا دارد و درستی نظریه خود را باخون خود مبرهن گرداند و با فداکاری منحصر به فرد خود،برای حال و آینده‏معیاری ارزشمند و ابت‏بجای گذارد.

امام حسین(ع)برمی‏خیزد
از آن پس که امام حسین(ع)بیقین دانست که مفاهیم مکتب رسالت زیرپرده روشهای گمراه کننده دینی که بنی امیه برای جلوگیری از سقوط حکومت‏فاسد خود کشیده بودند،از نظرها پنهان است،نظر خود را در برابر مردم‏به مرحله اجرا درآورد.

امام حسین(ع)پس از آنکه دانست،جامعه تحت تاثیر اوضاع و احوال‏زمان و تاثیر شدید تخدیر دینی و بیم از سرکوبی مادی و تسلیم طولانی در برابرفرمانروایان مستبد قرار گرفته است و دیگر ممکن نیست از راه مناظره و گفتگوو اقناع آنان-که آخرین چیزی بود که امکان تاثیر داشت-تغییری در مردم‏حاصل شود،با شتاب زمام کار را بدست گرفت و به عمل آغاز کرد.توضیح‏آنکه،بطوریکه گفتیم،امت در عصر امام حسن(ع)در رهبری دچار شک وتردید شده بود پس صلح روشی بود که بوسیله آن وثوق و اطمینان برهبری‏باز می‏گشت.

اما در عصر امام حسین(ع)امت دچار بی ارادگی شده بود و تصمیم‏به مبارزه در او،از بین رفته بود و روح او خوار شده بود و مردم،مستضعف‏و ذلیل محسوب میشدند.اما همه مردم دور بودن خلیفه اموی را از اسلام‏بخوبی فهمیده بودند و میدانستند که حسین(ع)رهبری حقیقی است لیکن اراده‏آنان برای یاری دادن به او(ع)ناتوان بود.«دلهاشان با حسین اما شمشیرهاشان بر او بود (6) ».

این سخن تصویر دقیق و تفسیر جامع از جامعه‏ای بود که بنی امیه با همه‏وسائل قدرت،از قبیل نهب و تبعید و کشتن،بر آن حکومت میکردند وسرکوبی و جور و ستم بر جامعه حاکم بود و وسایل گوناگون و مجوزات‏بسیار برای نشستن و سکوت اختیار کردن وجود داشت (7).

در وضعی چنین،حسین(ع)پای فشرد و هفتاد مرد با زنان و کودکان‏آن امام(ع)با او به استقامت‏برخاستند امام(ع)وضع را تشخیص داده بودو میدانست که لشگریان عبید اللّه زیاد مانع حرکت او خواهند شد در این صورت،پایان کار فرا رسیده بود،امام حسین(ع)میدانست که او ناچار باید به فداکاری‏بزرگ و خونینی دست زند (8) و او تنها کسی بود که می‏توانست چنین فداکاری‏را بظهور رساند و امت اسلامی را از نو بحرکت در آورد.

برای اینکه اراده منهزم امت‏به جنبش درآید و وجدانهای مرده بیدارگردد تنها روش مناسب اقدام آن امام بود...

او(ع)میدانست که جنگ عادلانه او و شهادت مصیبت‏بارش،چیزی‏است که هر فرد مسلمان را به تجدید نظر کردن و اندیشه جدی در زندگانی‏واقعی خود برخواهد انگیخت و در عین حال،در مجتمع تیره روزی واقعی‏و افلاس مجتمع را از میان می‏برد و خطرهای آینده و بیم ناشی از آن را زایل‏میکند و در ایام حال و مستقبل،با فداکاری منحصر و بی همتای او، صدق‏نظرش آشکار خواهد شد (9).

پس حسین(ع)با شهادت مصیبت‏بار خویش،اراده خفته جامعه را که‏در زیر تاثیر اعمال بدعت آمیز و من درآوردی مذهبی قرار گرفته بود،بیدارساخت تا مانند تازیانه‏ای آتش انگیز،بر شانه حکمفرمایان فرود آید و آن نفوس‏غافل و بیخبر را بیدار سازد تا خویشتن را در پیشگاه مکتب محاکمه‏ای‏آگاهانه کنند و با رهبری حکیمانه،اراده آنانرا از اضطراب و تشویش و تردیدفکری و اوج شک و تردید برهاند و به این ترتیب آنان را وا دارد تا در قبال‏چهار چوب شریعت اسلامی، موقفی استوار گیرند و در برابر انحراف،موضعی‏قاطع اتخاذ کنند.

تلاشهائی رویاروی انقلاب امام حسین(ع)صورت گرفت و نصیحتهاشد که با انحراف به نبرد برنخیزد،در مقابل پافشاری امام(ع)در پهنه‏انقلاب،گفتگوهای بسیار صورت گرفت و عده‏ای کوشیدند تا حسین(ع)رابا نصیحت از اقدام به هر گونه عمل که آتش رویاروئی با یزید را بر افروزد،باز دارند و دلیلشان این بود که نتایج‏برخورد و رویاروئی احتمالی نظامی، شکست قطعی است.

اما امام(ع)با بینش آمیخته به عصمت‏خود،هدف خویش را به خوبی‏می‏شناخت و میدانست که با شهادت دردناک خود، در حقیقت پیروز میگرددو درین فکر نبود که سود نظامی فوری به دست می‏آید یا نه.به علاوه آگاه‏بود که عده جنگجویانش اندکند و یاران او درین نبرد از بین میروند.

اگر کسی بخواهد حسین(ع)را در انقلاب و قیامی که به آن دست زدبشناسد،باید هدفهای او و نتایج ظاهرا ناموفق او را در کوتاه مدت با توجه‏به اینکه هدف آن قیام رسیدن به حکومت و قدرت نبود،مورد بحث قرار دهد.

مدارک فراوانی که موجود است‏به روشنی دلالت دارد بر اینکه حسین(ع)به چگونگی آینده‏ای که در انتظارش بود،آگاهی داشت او به کسانی که او رابه خاموشی و متارکه اندرز میگفتند و از مرگ بیم میدادند،چنین پاسخ میگفت که:«همانا که دست از زندگی شسته‏ام و به اجرا در آوردن دستور الهی،تصمیم گرفته‏ام‏»اینک،برادر امام یعنی محمد بن علی که از سر اندرز به اوگفت:«ای برادرم تو نزد من محبوبترین مردم و عزیزترین کسی،من جز به توبه هیچکس چندین نصیحت و غمخواری ندارم و تو بیش از همه شایسته آنی.

چندان که می‏توانی از بیعت‏یزید و از بیعت‏شهرها منصرف شو». (10) و او(ع)به محمد،برادرش چنین پاسخ گفت:«خدا میخواهد مرا کشته بیند و پرده گیانم را اسیر مشاهده فرماید» (11) عبد اللّه بن عمر بن خطاب،از امام حسین(ع)خواست که در مدینه بماندو او(ع)این خواهش را نپذیرفت.عبد اللّه بن زبیر به او گفت:«اگر بخواهی‏در حجاز بمانی از تو پشتیبانی میکنیم و غمخوار توایم و با تو بیعت می‏کنیم‏و اگر نمی‏خواهی که در حجاز بیعت گیری،رخصت ده تا برای تو بیعت گیریم.

همه ترا فرمان می‏برند و از آن سر نمی‏پیچند». (12) و احنف بن قیس که یکی از سران پنجگانه در بصره بود به حسین(ع) نوشت:«اما بعد،شکیبا باش.همانا وعده خدا حقیقت است و گفتار کسانی‏که به قیامت‏یقین ندارند نباید ترا دچار بیم کند». عبد اللّه بن جعفر طیار و دو پسرش عون و محمد به او نوشتند:«...امابعد،من از خدا میخواهم هنگامی که این نامه مرا (13) میخوانی ازین کار که هلاکت‏تو و درماندگی خاندانت در آن است منصرف گردی.من دلسوز توام.اگرامروز از بین بروی و هلاک گردی،روشنی زمین به تاریکی گراید.چه،تو درفش‏هدایت‏شدگان و امید اهل ایمانی،پس در حرکت مشتاب‏». (14) اما امام حسین(ع)سرنوشت‏خود را میدانست و چنین پاسخ گفت:«اگر در لانه حشره‏ای ازین حشرات باشم مرا از آنجا بیرون خواهندکشید تا مقصود خود را انجام دهند». (15)

عمر بن لوذان نزد او به پند گفتن رفت و از بد فرجامی کار،وی را بیم دادو به او گفت:«ترا به خدا ای فرزند رسول خدا(ص) ،چرا از راهت منصرف‏نمیگردی.بخدا سوگند که پیش نمیروی مگر بر پیکان سر نیزه‏ها و بر لبه‏شمشیرها.اگر کسانی که بتو پیام فرستاده‏اند،برای جنگ در رکابت آماده‏باشند و شمشیرهای خود را در خدمت تو بکار برند،پس بسوی آنان حرکت‏کن که در نظرت بخطا نرفته‏ای‏» (16) و امام حسین(ع)قاطعانه به او پاسخ فرمود:«به خدا سوگند که این نکته بر من پنهان نیست اما بر فرمان خدای‏نمی‏توان چیره شد و اینان تا خون مرا نریزند از من دست نمیکشند» (17) همه این دلایل به علم امام و به یقین او اشارت است که میدانست درروزی موعود،در زمین کربلا به قتل خواهد رسید.

آیا کسیکه خطبه امام(ع)را در مکه،هنگامیکه از آنجا به عراق اراده‏سفر فرمود،شنیده باشد درین مساله تردید خواهد کرد؟امام در آن خطبه چنین فرمود:«از چیزی که بر قلم گذشته است نمی‏توان گریخت.خشنودی ما اهل‏بیت در خشنودی خدا است‏بر آزمایش او می‏شکیبم و پاداش شکیبایانرادر می‏یابیم‏» (18).

قیام در چه هنگام مشروع است؟
از خلال مدارک قطعی دلایلی که گفتیم،حسین(ع)مشروع بودن قیام‏خود را در رویاروئی با امویانی که معاصر او بودند و از دشمنان اسلام شمرده‏میشدند،اعلام فرمود.

پس قیام و قانونی بودن آن با مفهوم اسلامی و حکم شرعی آن درواقعیت مسلم،و با انحراف آن از مبادی اسلام،پیوند دقیق و بستگی‏کامل داشت.

ازینرو،مفهوم اسلام اگر بر این مقیاس نباشد و اگر با تغییر حکمی به‏حکمی،و از وضعی که حاکم است‏به وضعی دیگر در آید،تباین و اختلاف‏دارد.واقعیت‏حکومت‏باید بناچار دارای یکی از صورتهای مشروح در زیرباشد:1-حکومت‏بر اساس قاعده و تشریح اسلامی بنا شود و همه احکامش‏را ازین قاعده استخراج کند و کیفیت آن قاعده را رعایت کند و نظریه اسلامی‏را در زندگی،پایه کار بشناسد و آنرا زیر بنا داند و اسلام را در همه جنبه‏های‏زندگانی اساسی و قانونگذاری و تشریعی،اعمال کند.

2-نظر دیگر این است که از اسلام به منزله قاعده قانونگذاری برای‏حکومت استفاده نشود و به احکام اسلامی برای اداره کردن زندگانی انسان‏و تنظیم آن اهمیتی ندهد.بر این اساس،چنین حکومتی،حکومت دینی نیست‏بلکه حکومت کافری است.خواه آن کس که حکومت میکند و متصدی زمامداری‏است،مسلمان باشد یا کافر.چه،در این صورت بین مسلمان بودن زمامدارو حکومت اسلامی،هیچگونه پیوندی نیست.پس،حکومت کافر است اگر چه‏حاکم مسلمان باشد.بنابر این حکومت را می‏توان بر دو گونه اساسی تقسیم‏کرد.

قسم نخست:
این است که حکومت‏به سرپرستی خدا در مورد انسان و تسلیم انسان درمقابل آئین آسمانی قائم باشد.در چنین صورتی، حاکم مؤمن و مسلمان است‏و در پیشگاه الهی شرایط بندگی به جای می‏آورد.

این هنگامی است که قاعده حکومت،اسلامی باشد.در اینجا سه فرض‏ممکن است:الف:ممکن است‏شخص حاکم که مسئولیت زمامداری را بر دوش‏دارد،با در نظر گرفتن این قاعده معصوم باشد یا در روش و گفتار و کردار بانظریه حکومتی اسلام هماهنگ باشد.چنانکه در مورد امامان علیهم السلام‏چنین است.

ب:یا شخص حاکم(جانشین معصوم)باشد،یا با نظریه حکومت دراسلام سازگار باشد.

ج:شخصی که نماینده زمامداری است نه معصوم باشد نه شخصی مشروع(جانشین معصوم)،بلکه انسانی باشد که شخصا به این اساس روی آوردبی آنکه به مقیاسهای این اصول و اساس آن در حکومت معترف باشد.

در اینجا با سه حالت روبرو میگردیم:حالت اول:کسی که رهبری امت‏با اوست معصوم باشد.در چنین‏حالت،فرض انحراف ممکن نیست زیرا شخص مسئولی که رهبری جامعه وتطبیق نظریه اسلامی را بر عهده دارد معصوم است.پس او در سلوک و قول وفعل،با همه هدفهای مکتب در حد اعلای امکان همکاری است و به علت عصمت‏او،ممکن نیست عملی انحرافی ازو سر بزند.در نتیجه امت دارای اختیاری‏نیست مگر اینکه در همه امور در خدمت زمامدار باشد و فرمان او را بنیوشدو ازو فرمان برد تا در راه اسلام برای وصول به هدفهای کرامتمند آن عروج کند.حالت دوم:هماهنگی زمامدار است‏با مقیاسهای قاعده اسلامی.پس‏در چنین صورت،زمامدار قانونی است امام معصوم نیست.پس تا وقتی حاکم‏به مقیاسهای اسلامی ملتزم باشد تصور نمیرود که انحرافی صورت پذیرد.

زیرا انحراف،حاکم را از صفت مشروعیت‏برای بر پای داشتن زمامداری‏و حکومت عاری میسازد.

اما فرض ما در مورد حاکم مزبور این است که بسا مصلحت اسلامی رابر خلاف واقع تشخیص دهد یعنی در موضوعی اسلامی اجتهاد کند اما اجتهاداو با واقعیت منطبق نباشد،که در چنین حالت اگر از حاکم خطائی سربزند،ناچار باید او را چندان که می‏توان به خطائی که کرده است متوجه ساخت ووجهه نظر دیگری را که به صواب نزدیک است‏برای او توضیح داد و بایدچیزی را که با واقعیت اسلام تناسب بیشتر دارد و نیازهای مکتب و امت رادر چنان هنگام تعبیری به جاتر و درست‏تر باشد به او گفت.

البته این در صورتی است که بتوان دستگاه حاکم یا زمامدار را به خطائی‏که روی داده است توجه داد اما اگر این کار ممکن نباشد و حاکم در نظرناصواب خود پافشاری کند،ناچار امت‏باید از نظر حاکم پیروی کند،خواه‏به خطای او معترف باشد یا نباشد.زیرا معنای حاکمیت،اجرا کردن آنچیزی‏است که زمامدار در امور و مسائل ابراز میدارد.صرف ارزیابی او در امت‏نافذ است‏بی‏آنکه هر فرد از افراد امت‏بتواند بر حسب ارزیابی خاص خود،در هر موضعی عمل کند.و هر کس به جز حکمی که حاکم مقرر کند،به حکم‏شرعی دیگر عمل کند،گناهکار است.زیرا پس از فرمان حاکم،حکمی درحق مسلمانان معتبر است که حاکم بر آن امر کرده باشد و غیر از آن حکم شرعی،در حق مسلمانان قابل اجرا نیست.زیرا در یک مساله و در یک مورد،حکم‏شرعی نباید متعدد باشد.

حالت‏سوم:ممکن است‏حاکم بر اساس قاعده اسلامی اقامه حکم کند اما شخص حاکم متصف به انحراف باشد.چنانکه در خلفای سه گانه که‏خلافت را از امام(ع)و بعد از او از فرزندان او(ع)،غصب کردند،حال‏چنین بود.

پس،زمامداری خلفای سه گانه که عهده‏دار خلافت‏شدند،حکومتی‏بر وفق قاعده اسلامی بود و نظریات آن قاعده در حکومت رعایت میگردید اماوضع آن خلفا و وجودشان(از وجهه نظر اسلامی)مبارزه جوئی با مقیاسهاو اعتبارهای اساسی، و با اصول اسلامی آن در تعیین زمامدار بود.یعنی درتعیین زمامدار،قواعد اسلام،بکار نرفته بود.

پس درین مورد،انحراف در شخص حاکم بود نه در قاعده‏ای که‏حکومت‏بر آن استقرار داشت.از خلال این حالت دو مورد قابل طرح است:گاهی،بعضی از انواع انحراف و توطئه‏های خطرناک آن به قاعده واساس کار لطمه میزند و آسیب وارد می‏آورد،گاهی امتداد خطر به معالم‏اساسی جامعه اسلامی متوجه میگردد.

اگر انحرافی که از طرف حاکم سر می‏زند،قاعده و معالم اصلی جامعه‏اسلامی را تهدید کند،در چنین حالت‏بر عهده امت است که بحرکت در آیدو انحراف را در سطح امر بمعروف و نهی از منکر از بین ببرد و امت ناچارباید این مفهوم اسلامی را طبق همان شرایط منصوصی که در کتب فقه موجوداست عمل کند.

نیز از طرفی دیگر به عهده امت است که در دفاع از حقوق مشروع خود،برخیزد و حق خویش را باز ستاند.البته این در صورتی است که دست انحراف‏به سوی امت دراز شود.مثل دفاع کسی که از طرف دیگران در معرض ستم‏قرار گرفته باشد چنین شخصی باید در دفاع مشروع از نفس خویش،حق‏خود را تضمین کند.

اما اگر انحراف(فرضی)خطری علیه اساس قاعده اسلامی محسوب شود،و شامل معالم اساسی و مشخص اسلامی گردد، در چنین حالت،مفهوم‏جهاد تحقق می‏یابد و باید مکتب را از خطر عظیمی که به آن روی می‏نهد رهائی‏بخشید.

زمانی که مکتب در معرض آسیب قرار گیرد،مسلمانان ناچارند در برابرانحراف حاکم،هر جا که امر تکلیف کند،پایداری کنند.

این کار در حدودی صورت میگیرد که برای بقا و رهائی بخشیدن قاعده‏اسلامی و نظریه‏های آن از خطر انحراف،عمل شود.

قسم دوم:
حکومت‏بر اساس قاعده بیدینی یا کافری استوار باشد و عهده‏دار شدن‏زمامداری از خلال(نظریه‏ای از نظریات اهلیت‏بشری)به عمل آید.

پس چنین حکومتی،خطری بسیار بزرگ علیه اسلام دارد و در چنین‏هنگامی دو وضع پیش می‏آید:

1-وضعی که نظریه اسلام و مبادی آنرا تهدید میکند.

2-صورتی دیگر که نظریه اسلام از انحراف دور باشد.

اما هیچیک ازین دو فرض امکان وقوع ندارد.زیرا وقتی حکومت درقانونگذاری بر اساس جاهلیت‏بنا شده باشد،یعنی قاعده و نظر حکومت‏برای‏زندگانی مردم بر مبانی جاهلیت‏بنیان گرفته باشد و از مفاهیم و افکار جاهلیت‏دفاع کند و با طرح و ساخت جاهلیت همه امکانات و قدرتهای خود را بسیج‏کند تا امت را از مکتبش دور سازد و از مفاهیم دینی‏اش جدا سازد،در چنین‏حالتی خطر مسلم و شدید،اساس وجود اسلام را تهدید میکند.

در پرتو حقایقی که گفتیم،ناچار باید برای درک قیام حسینی کوشید،بخصوص پس از آنکه حقیقت کناره گیری موقت امام حسن را از معرکه‏سیاست دانستیم و از اعلام پیمان صلح او با معاویه آگاهی یافتیم،حقیقتی که نتیجه عدم توفیق کامل اقدامات آن امام(ع)برای ادامه تجربه اسلامی و برنامه‏آن بود.موجبات این عدم توفیق را نیز دیدیم.همچنین بحران شدید و افزونی‏شک امت را نزد پایگاه‏های مردمی که تجربه امام علی(ع)بر آنها تکیه داشت‏و مشکل آن در مدت رهبری امام حسن(ع)(بنابر موجباتی که گفتیم)دو چندان‏گردید.تا آنجا که پیش از آن که موفق شود دشمنان خود را رسوا سازد، قدرت ادامه جهاد را از دست داد.

این حقایق،امام حسن(ع)را واداشت که بطور موقت کار سیاسی ونظامی را رها سازد تا بتواند دوباره اعتماد توده‏ها و رهبری خود را بازیابدو نقش معاویه و روش جاهلی او را در نظر امت روشن سازد.معاویه در اواخرعمر،همه اعتبارهای معنوی که کوشیده بود در نظر مسلمانان ایجاد کند از دست‏داده بود بطوری که حتی یزید که پسر و ولیعهد او بود نتوانست‏برای او مجلس‏ترحیم بر پا کند و حتی نتوانست‏یک کلمه درباره او بگوید و یاد خیری ازوکند.هنگامی که‏«ضحاک بن قیس‏»،بر منبر رفت تا خبر مرگ معاویه را به‏مردم بدهد،نتوانست از معاویه و از کارهای او ستایش کند و از مرگ اوابراز تاثر و تاسف نماید.او تنها به این کلمه بسنده کرد که بگوید:«معاویه مرد و باکردار خود رفت‏».

معاویه که در اثر متارکه جنگ با امام حسن(ع)زمام امور را بدست‏گرفت،کوشید که عادت رهبری جاهلیت‏خود را از دو دیدگاه ادامه دهد:

الف-در سطح نظری:
بنی امیه به نابودی نظریه یا ایده‏ئولوژی اسلامی و وارونه جلوه دادن آن‏دست زدند.مهمترین پیروزی بنی امیه این بود که وجدان انقلابی اسلامی رادرهم شکستند و تسلط روحی اهل بیت پیامبر را نزد مسلمانان از میان بردندو احساسات مذهبی مسلمانان را از حساسیت انداختند و به وسیله تسلط مذهبی‏بنی امیه،یا دست کم،مهار کردن توده‏های مردم برای جلوگیری آنان ازانقلاب و قیام به وسیله انگیزه داخلی،و ایجاد کردن مجوز شرعی برای‏حکومت‏خود یعنی کومت‏بنی امیه،شعور مردم را تخدیر کردند.

روشهای آنان در محو کردن روش نظری(ایدئولوژی)اسلامی و دگرگون‏سازی نظریات آن و فریفتن مردم به امید آینده چنین بود:1-احادیث جعلی به وجود آوردند و دروغهای کسانی را که در بدگوئی‏از امام علی(ع)و تبری جستن از آن بزرگوار،استعدادی خاص داشتند،خریداری کردند.این کار از راه جعل و تهدید و تطمیع و خریداری دروغها ونقل آن از زبان پیامبر اکرم(ص)و دگرگون جلوه دادن احادیث نبوی عملی‏میشد.مانند واقعه سقیفه و حوادثی که در پی آن روی داد.

بنی امیه میکوشیدند تا نظریات صحیح اسلامی در نظر مردم پوشیده بماندو نیز میکوشیدند در احکام اسلام توجیهاتی هر چند ضعیف بیابند و آنها را دربرابر اسلام صحیح قرار دهند و میکوشیدند تا اسلام را از پشت نقابی که جاهلیت‏و رسوبات آن بر چهره اسلام انداخته بود،به مردم نشان دهند.

بنی امیه سعی میکردند کسانی را که در مورد رسول گرامی(ص)مرتکب‏دروغ و جعل نمی‏شدند با تهدید و فشار خاموش سازند تا مفاهیم و اندیشه‏های رهبری صحیح را بر زبان نیاورند.معاویه پس از قحطسال به همه فرمانداران‏خود نوشت که از هر کس که در باب فضائل علی(ع)و اهل بیت او سخنی‏بر زبان آورد،دوری جویند و تبری کنند.هر خطیبی بر منبری در هر کوی و برزن‏به امام علی(ع)دشنام میداد و از آن بزرگوار تبری می‏جست.

در کوفه که شیعیان علی(ع)فراوان بودند مصیبت مردم بیشتر بود.زیادبن سمیه حکومت آنجا را ضمیمه حکومت‏بصره کرد و شیعیان را سخت تعقیب‏می‏نمود و می‏کشت و یا دست و پایشان می‏برید و یا چشمانشان را کور می‏کردو آنان را به دار می‏آویخت و یا از عراق آواره می‏کرد (19).

احادیث عمرو بن عاص و ابو هریره و مغیرة بن شعبه و عمرو بن زبیر،افکار مردم را زهر آگین می‏ساخت و نتیجه آن، تسلیم و تبعیت تمام و کمال‏و اطاعت کورکورانه از حکومت‏بنی امیه بود (20).

2-ایجاد کردن فرقه‏های مذهبی(سیاسی)به نام اسلام،برای توجیه‏حکومت و بیان تفسیرهای دینی گمراه کننده و اسلامی ساختگی به نام‏«مرجئه‏»و گاهی‏«جبریه‏».در پشت این اعمال پست و پلید،هدف این بود که انقلاب‏و قیام برای توده مردم حرام و ممنوع وانمود شود.

«نخستین کس که از جبر سخن گفت و از آن دفاع کرد (21) معاویه بود.اومیخواست چنین وانمود کند که هر پیشامدی از جانب خدا است.و این فکر راوسیله و بهانه کار خود قرار داد تا به مردم چنین بفهماند که خداوند او را خلیفه‏و ولی امر خود قرار داده است.

معاویه اغلب به این آیه کریمه استناد می‏جست که:یؤتی الملک لمن یشاء(خداوند حکومت را بهر کس که بخواهد عطامیفرماید.)بر این اساس،می‏خواست قانونی بودن حکومت‏خود را اعلام‏کند.

اما مرجئه همکار و تکیه‏گاه خلافت معاویه بودند.نظریات آنان درتوجیه خلافت و قانع ساختن مسلمانان به وجوب اطاعت از او دور می‏زد.

هر چند معتقد بودند که در معاصی کبیره نباید حکم داد و باید آنرا بخداوندواگذاشت (22).

اینان میگفتند:«ایمان یعنی تصدیق به زبان نه به عمل (23) ».

حسان بن بلال المزنی نخستین کس بود که مردم را در بصره به این مذهب‏دعوت کرد (24).بصریان گمشده خود را درین دعوت یافتند و از آن استقبال کردند.مردم بصره از جنگ خسته شده بودند و در اثر مصیبتهای جنگ جمل و صفین‏و نخیله،از صلح و سازش طرفداری میکردند.پس نظریات‏«مرجئه‏»از نظرآنان،نظریه‏ای بود که خواستهای آنان را منعکس میساخت و آسایش آنان راتامین میکرد (25).

پس،ناچار بیشتر آنان به مرجئه گرویدند و به امور داخلی خود پرداختند (26) و توجهی به نوع سلطه و حکومت که به نظرشان حکومتی جابر و گمراه نبود،نداشتند.در مذهب اینان،اندیشه زندگانی به هنگام فتنه،مستند به حدیثی‏ادعایی بود که از زبان پیامبر(ص)نقل میکردند:«ستکون فتن القاعد فیها خیر من الماشی و الماشی فیها خیر من الساعی،الا فان نزلت او وقعت،فمن کان له ابل فلیلحق باللّه و من کان له غنم‏فلیلحق بغنمه،و من کانت له ارض فلیلحق بارضه‏».

(بهنگام فتنه،نشستگان از کسانی که راه میروند بهترند و آنان که راه میرونداز آنان که میکوشند بهترند.هان،وقتی فتنه‏ای برخاست،هر کس شتری داشته‏باشد در پی شتر خویش رود و اگر گوسپندی او را باشد،در پی گوسپند خودرود و آن را که زمینی باشد به زمین خویش باز گردد.)یکی از اصحاب پرسید:آنکس که زمین و گوسفند و شتر نداشت چه‏کند؟ و رسول خدا جواب داد:«بر شمشیر خود تکیه کند و آنرا بزیر سنگ بگذارد و اگر می‏تواند خود را نجات بخشد (27) ».

آنان مساله حکومت‏بر ملتها را بر عهده خداوند میگذاشتند (28).

ب-در سطح امت:
معاویه در حکومت‏خود انواع نیرنگها را به کار برد تا مردم را خوارسازد و شخصیت امت را از میان ببرد و آتش کینه‏های قبیله‏ای و قومی را درجهان اسلام برافروزد.مسلمانان که با طاغوت کسری می‏جنگیدند و در برابرآن مردانه می‏ایستادند و حماسه می‏آفریدند،در مدتی کم به صورت افرادی‏درآمدند که جز سود شخصی چیزی در نظرشان اهمیت نداشت.بنی امیه به کمک‏همه وسایل قلع و قمع،دشمنان خود را سرکوب کردند و با روشهای زیر آنان راوادار به سکوت ساختند:1-به وسیله ترور.

به هر کس سوء ظن می‏بردند او را میگرفتند.روش ابن زیاد هنوز از یادتاریخ نرفته است.او خطاب به مسلمانان گفت: بیگناه را به جای گناهکارتعقیب خواهم کرد.حجر بن عدی در پاسخ او به فرموده خدا استناد کرد که:«هیچکس به تاوان خطای دیگری تعقیب نمیگردد»و لا تزر وازرة وزر اخری‏اما واقعه حجر و یارانش مشهور است (29).

2-بوسیله گرسنگی دادن.

سیاست معاویه کاستن مستمری مردم عراق (30) و افزایش مستمری اهل شام‏بود.عذر او این بود که میگفت‏«زمین به خداوند تعلق دارد و من خلیفه خدایم‏و هر مالی را که بردارم از آن من میشود و مالی را هم که برندارم تصرف آن‏بر من رواست.»3-بوسیله زنده کردن اختلافات نژادی و قبیله‏ای.

او اختلافات را دامن میزد.نخست‏به منظور تضمین و جلب دوستی‏قبایل نسبت‏بخود و هنگامیکه از قدرت قبیله بیمناک میگردید،آنان را به دست‏قبیله‏ای دیگر سرکوب میکرد و تعصب نژادی عرب را علیه مسلمانان غیر عرب‏که مورخان به آنان موالی اطلاق میکنند،بر می‏انگیخت (31).

4-راندن و تبعید دسته جمعی.

زیاد بن سمیه والی عراق،پنجاه هزار تن از مردم کوفه را جبرا به خراسان‏کوچ داد تا مخالفان را در هر دو ایالت‏سرکوبی کرده باشد (32).

موضع حسین(ع)در برابر توطئه‏های جاهلی معاویه
در خلال توطئه‏هائی که معاویه برای سلب شخصیت امت انجام میداد،حسین(ع)ناچار بود در مقابل آن توطئه‏ها در دو سطح موضع گیرد:در مورد وارونه جلوه دادن افکار نظری اسلام،حسین بن علی(ع)،باقیمانده میراث حضرت رسول(ص) یعنی یاران و انصار و تابعین وی را دردشوارترین لحظات گرد آورد.آنان دعوتش را پذیرفتند و در عرفات فراهم‏آمدند و هر یک هر چه حدیث از حضرت پیامبر اکرم(ص)می‏دانستند نقل کردند.

این احادیث‏بسیار ارزشمند بود و در زمانی نقل شد که شمشیر و قدرت معاویه‏زندگیشان را تهدید میکرد.

حسین(ع)در پرتو اقدامی چنین دلیرانه،اصول و نظریات مشروح درزیر را تثبیت کرد و به مردم آموخت که باقیماندگان اخیار و صالحان،اخبارپیامبر گرامی را با شجاعتی تمام حفظ کنند و خط صحیح اسلام را در قبال قدرت‏طاغوت بیان دارند.

و اقدام امام در سطح امت،نادیده گرفتن حکومت معاویه بود.حسین(ع)تشخیص داد که باید به امت فرصت داد تا خود حدود و وسعت توطئه را کشف‏کند و به اندیشه‏ها و مفاهیم مربوط به جاهلیت که با اسلام ارتباطی نداشت،پی برد.در چنین صورتی بود که امت،واقعیت انحراف را احساس میکرد و بااشتیاق به حکومت امام(ع)روی می‏آورد.

امت از بیماری شک و تردید بهبودی یافته بود و در آنوقت هیچکس‏نبود که پندارد که امام علی(ع)برای خویش میکوشد و برای رهبری شخصی‏خود کار می‏کند.به این ترتیب روشن شد که نبرد امام علی(ع)با معاویه مانندنبرد حضرت رسول(ص)با جاهلیت،جنگی است که از اسلام جامه‏ای تهیه‏کرده است تا از نو در صحنه مبارزه‏های سیاسی ظاهر گردد، بی‏آنکه احساسات‏مسلمانان را علیه خود بر انگیزد.

اما امت‏با توطئه‏های معاویه به بیماری خطرناکتری نیز دچار شده بودو آن از دست دادن اراده بیان بود.امت درک میکرد اما نمی‏توانست‏خود رادگرگون سازد و آن بیماری را درمان کند.

رنج میکشید اما نمی‏توانست آن رنج را از خود دور کند و همه چیز درنظرش بی‏ارزش بود جز حیات محسوسش،حیاتی که در آن با ذلت و بندگی‏و زاری می‏گذرانید.

و از اینجا،حسین(ع)مشاهده کرد همه چیز برای اعتلای اسلام در میان‏انبوه غفلتها که همه جا را پوشانیده،آماده است. حسین نخستین کسی بود درمیان امت که راه خود را گشود و با تمام قدرت به اصلاح موجودیت درونی‏ملت پرداخت و درین راه از بذل هیچ چیز حتی از خون خود و رنجها و خون‏امت دریغ نفرمود.

موضع حسین(ع)پس از مرگ معاویه
وقتی پس از مرگ معاویه،یزید پسر او از امام حسین(ع)طلب بیعت‏کرد،امام چهار راه در پیش داشت که می‏توانست عمل کند:1-نخست‏بیعت‏با یزید،هم آن سان که پدرش با ابوبکر و عثمان وعمر کرد.

2-خودداری از بیعت و باقی ماندن در مکه یا مدینه در حرم پیامبر(ص)تا خدا چه پیش آورد.

3-پناه بردن به یکی از نقاط جهان اسلام همانطور که محمد بن حنفیه‏توصیه میکرد که به یمن عزیمت فرماید و در آنجا بکمک دیگران،جامعه‏ای‏اسلامی تشکیل دهد و از آن ببعد اعلام جدائی کند.

4-رد کردن بیعت و رفتن به کوفه و پذیرفتن دعوت کسانی که او را به‏کوفه دعوت میکردند و رسیدن به درجه شهادت.

امام ناچار بود یکی ازین چهار راه را برگزیند.منظور ما این است که‏بگوئیم چرا امام طریق چهارم را برگزید.امام از آنجا که شرایط زمان خودرا درک میکرد باید راهی بر می‏گزید تا به آن وسیله درد عده‏ای از افراد امت‏را چاره میکرد و آن دسته‏ها عبارت بودند از:دسته اول:که قسمت عمده مردم را تشکیل میداد،کسانی بودند که درمقابل فساد معاویه،اراده خود را از دست داده بودند و به پستی و خواری‏ناشی از فسادی که پیرامون خلافت اسلامی را فرا گرفته بود و آنرا به صورت‏بدترین نوع حکومت امپراطوریهای ایران و روم کسری و هراکلیوس درآورده‏بود،تن در داده بودند و میدانستند که حکومتی که از همه صفات و مختصات‏جاهلیت‏برخوردار است،زمام ملت اسلام را در دست گرفته است (33).

امت‏برای واکنش در برابر این انحراف،اراده خود را از دست داده‏بود و زبان و عملش در خدمت هوسرانیها قرار گرفته بود و فاقد عقل و قلب‏شده بود.بنابر این نمی‏توانست اوضاع فاسد را تغییر دهد.امام(ع)قول‏شاعر معروف،فرزدق را که گفته بود:«دلهاشان با تست و شمشیرهاشان برتست (34) »قبول داشت.افراد امت فهمیده بودند که بنی امیه شب و روز حرمت‏اسلام را لکه‏دار میکنند اما برای آشکار کردن این معنی و استدلال در این باب،قدرت خود را از دست داده بودند.

دسته دوم:کسانی بودند که آن علاقه‏ای را که به منافع خصوصی خودداشتند،به رسالت و پیامبر(ص)نداشتند.بطوری که هدفهای عظیم رسالت‏بتدریج اهمیت‏خود را از دست داده و هدفهای خصوصی و شخصی جای آنراگرفته بود.

تفاوت این دسته با دسته اول این بود که دسته اول در اساس،ستم وانحراف بنی امیه را درک میکردند،اما قدرت نداشتند که با آن بمقابله برخیزند.اما دسته دوم اساسا فارغ از این مصیبت و فاجعه بودند و آنرا احساس نمیکردند.دسته سوم: ساده‏لوحانی بودند که فریب فرمانروایان بنی امیه در آنان‏مؤثر افتاده بود.اگر چه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)خلافت اسلامی کم کم‏از مفهوم صحیح و شرعی خود منحرف میگردید.اما مفهوم خلافت از هر گونه‏تغییر اساسی بر کنار مانده بود.لیکن در دوران معاویه،در مفهوم خلافت‏تغییرات اساسی پدید آمد و خلافت اسلامی شکل سلطنت استبدادی کسری وقیصر را گرفت (35).

معاویه با انواع وسایل کوشید تا در برابر مسلمانان،به حکومت‏خودلباس قانونی بپوشاند و اگر با مقاومت اصحاب پیامبر روبرو نمیشد،این‏نقشه،ساده‏لوحان را به آسانی بسیار می‏فریفت زیرا آنان میگفتند اگر این کارهاصحیح و قانونی نبود، صحابه رسول خدا(ص)خاموش نمی‏نشستند.

دسته چهارم:این عده مسئله را از لحاظ واگذاری حق خلافت از طرف‏امام حسن(ع)به معاویه و عقد قرار داد صلح با او می‏نگریستند و به نظرشان‏این تنها راهی بود که امام حسن(ع)و اوضاع و احوال پیچیده آنروز به عنوان‏رهبر و حافظ منافع آینده رسالت از هر گونه نابودی پیش گرفته بود.

به نظر می‏رسد که این حقیقت اساسی که امام حسن(ع)در برابر معاویه‏پیش گرفت‏برای این گروه کاملا روشن نبود زیرا موضع امام حسن(ع)تنهابرای آن محافل اسلامی مانند مردم کوفه و عراق،که از نزدیک شاهد ماجرابودند،آشکار بود.اما مسلمانانی که در اکناف جهان اسلامی آنروزگار پراکنده‏بودند،مانند مردم خراسان که فرصت درک مشکلات روزمره حوادث را نداشتندو از دور دستی بر آتش داشتند و از رنج و سختیهائی که امام حسن(ع)در کوفه‏میکشید بی‏اطلاع بودند و اخبار مبارزات را از این و آن می‏شنیدند،ابعاد مساله‏را نمی‏دانستند.

از اینرو،امام حسین(ع)موقعیت را ارزیابی میکرد تا به مسلمانانی که‏از دور ماجرای کناره گیری برادرش امام حسن(ع)را از خلافت و صلح بامعاویه شنیده بودند،ثابت کند که کناره گیری و صلح برادرش به معنای آن نیست‏که اهل بیت پیامبر(ص)از رسالت‏خود دست کشیده و آنرا در بست تحویل معاویه‏داده باشند.

امام حسین در برابر این آزمایش قرار نداشت که تمام شرایط را در نظرگیرد و درد این چهار دسته امت را چاره کند، حسین(ع)برای رسیدن به این‏هدف جز این چاره‏ای نداشت که عزیمت‏به عراق را انتخاب کند.

موضع اول،که امام با یزید بیعت کند،همانطور که پدرش با خلفای‏سه گانه که استحقاق منصب خلافت را نداشتند،بیعت کرد،امکان نداشت زیرااین روش درد چهار دسته امت را که شرح دادیم چاره نمیکرد.موقعیت‏یزیدبا موقعیت‏سه خلیفه فرق داشت زیرا تغییرات بنیادی که یزید در مفهوم خلافت‏اسلامی داده بود،تغییراتی نبود که شخصی رفته باشد و شخصی دیگر جانشین‏او شده باشد.بلکه قصد یزید و بنی امیه این بود که مفهوم خلافت را عوض کنندو به پایه‏های اساسی خلافت تجاوز نمایند و زان پس سرور و صاحب اختیارمسلمانان گردند.

بنابر این،قیام و برخورد مسلحانه برای امام حسین(ع)و اصحاب،اهل بیت او برای درهم شکستن این توطئه ضرورت پیدا کرد.

موضع دوم،که امام حسین(ع)در حجاز یعنی مکه یا مدینه باقی بماندو بیعت‏با یزید را رد کند تا آنچه را که خدا خواسته است پیش آید.شرایط آنروزبی تردید نشان میداد که اگر امام در مکه و مدینه باقی می‏ماند،اگر چه به پرده‏کعبه در می‏آویخت و پناهنده می‏شد،بنی امیه او را تعقیب می‏کنند و به کشتن یاترور او دست می‏زنند.امام(ع)بارها این مساله را عنوان کرده بود.زیرامامور کردن سی نفر برای ترور امام(ع)هنگام حج،موضوع را تایید میکردو امام ناچار شده بود مراسم حج را قطع کند و عمره مفرده بجای آورد و ازمکه خارج شود تا بدانوسیله احترام مکه و خانه خدا محفوظ مانده باشد.

اینگونه کشته شدن برای امام و برای چهار دسته یاد شده از مسلمانان،فایده‏ای نداشت.بین این نوع کشته شدن یا کشته شدن در راه خدا به علت امتناع‏از بیعت‏با یزید و شعله‏ور ساختن احساسات مسلمانان و برانگیختن آنان درراه مکتب پیامبر(ص)و برگرداندن شرف و اراده به آنان،تفاوت بسیار بود.

معمولا مردم زان پس که شعله ایمان در نهادشان رو به خاموشی نهاد،به هر عقیده یا دین از روی احساس پای بند می‏مانند.برای اینکه احساس به‏ایمان و عقیده تبدیل گردد باید جنبش و حرکتی در میانشان به وجود آید و چنین‏جنبشی را نمی‏توان با یک حادثه کشته شدن ساده بر انگیخت‏بلکه باید به تمام‏کارهائی که موجب بیداری و برانگیختن در وجودشان میشود متوسل شد.

امام این برانگیختن را چنان انجام داد که می‏بینیم شخصی مانند عمر بن‏سعد فرمانده سپاهیان ابن زیاد که تمام قتل و کشتار و غارت‏ها و اسارتها به‏دستور او انجام گرفت‏به گریه درآمد.

اما موضع سوم،آنکه امام بیکی از مرزهای دور دست اسلامی مانندیمن برود و در آنجا جامعه اسلامی بوجود آورد.اگر امام این راه را انتخاب‏میکرد،نه تنها به هدف خود نمی‏رسید،بلکه از صحنه حوادث آنروز شام وعراق و مدینه و مکه جدا میشد.

لیکن امام می‏خواست قیام و انقلاب خود را در صحنه حوادث رهبری‏کند تا بتواند سراسر جهان اسلامی را در بر گیرد و در میان همه مسلمانان تاثیرروحی و تربیتی و اخلاقی بر جای گذارد.چرا به یمن میرفت و برای تشکیل‏دادن یک جامعه اسلامی از صحنه فعال حوادث بر کنار می‏ماند؟چنین جامعه‏ای‏در زمان پدرش در کوفه به وجود نیامد پس چگونه ممکن بود شرایط اجازه‏دهد که چنین جامعه‏ای در یمن دور افتاده از مرکز جهان اسلامی بوجود آید؟چنان وضعی با هدف امام که عبارت بود از ایجاد تغییرات روحی ونهادی در امت اسلام،تعارض داشت.

بهمین علت،امام موضع چهارم را برگزید تا بتواند در نهاد همه دسته‏های مسلمان آنروزگار،دگرگونی بوجود آورد و عواطف و احساس آنان رادر زندگانی،در توسل به اهداف شریف رسالت و مکتب معطوف دارد.

حسین(ع)و فرار مردم از همراهی با او
شمه‏ای از کوششهائی را که حاوی پند و اندرز بود و در برابر امام حسین‏و قیام او بعمل می‏آمد و بر سبیل نصیحت،او را از روبرو شدن و جنگیدن باانحراف بر حذر میداشتند گفتیم.باید دانست کسانی که اینگونه سخنان میگفتندو او را در مقابل انحرافات به سکوت و نرمش دعوت میکردند،تنها بعضی‏از عوام مسلمانان نبودند بلکه از سوی بزرگان امت،حتی از طرف بعضی ازنزدیکان و خویشان نیز درین مورد با او گفتگو میشد.

این سخنان نصیحت آمیز همه تعبیری روشن ازین واقعیت‏بود که بنیادروانی و اخلاقی درهم فرو ریخته و ویران شده بود و این ویرانی شامل رهبران‏مسلمانان و بزرگان آنان و توده مردم شده بود که با اخلاق و روشی که بطوروحشتناک درهم ریخته بود زندگانی میکردند.امام(ع)پی برد که یگانه درمان‏آن حالت‏بیمار گونه که در مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود اراده‏و فعالیت اوست،و سرعت در بذل جان.و باید با کمی عده و نداشتن یارو یاور،عزم آن کند که به قصد قربانی شدن خروج نماید.

«هان که من با خاندان خود،با اندک بودن عده و نداشتن یار و یاور،افتان و خیزان به سوی دشمن روانه شده‏ام‏».

مقتضی چنین بود که به نسبت عمق بیماری در روان امت،فداکاری نیزعمیق باشد.

دیری نگذشت که اخلاق هزیمت و فرار در دست کسانی که آن روحیه رابوجود آوردند،بصورت نیروئی عظیم درآمد تا با آن نیرو مردم را به این خصلت‏عادت دهند که بیکدیگر یاری نکنند و این صفت را در مردم استمرار دهند وتوسعه بخشند. در آن روزگار تفکر در کارهای مسلمانان را شتابزدگی و کم‏تاملی محسوب می‏نمودند و همت گماشتن برای از میان بردن بدبختیها ومصیبتهای جهان اسلام و مسلمانان را نوعی سبکسری و بیعقلی وانمود میکردند.

امام(ع)می‏خواست آن خلق و خوی را دگرگون سازد و از بنیاد و پی برکندو خلق و خوئی در روح امت‏بدمد که با قدرت امت در تحرک و اراده هماهنگ باشد.

دلایل فراوان به رواج این خلق خوی منفی در دست داریم و می‏بینیم‏که امام در دشوارترین و خطرناکترین وقت متعرض این معنی شد.

حبیب بن مظاهر اسدی از امام رخصت طلبید تا برود و عشیره خود«بنی اسد»را دعوت کند تا به قیام بپیوندند و به آنان یاری کنند.نتیجه این شدکه عشیره مزبور خیانت کردند و در همان شب نبرد،منطقه را خالی گذاردندو در پی کار خود رفتند.ابن زیاد توانست در خلال دو هفته پس از قتل مسلم‏بن عقیل،هزاران سپاهی از آنان که پیوسته در آن هنگام از حاملان مکتب‏امام علی(ع)و از دوستان او بودند،بسیج کند و در خط تسلط بنی امیه قرار دهد.

مشکل‏«مسلم بن عقیل‏»و«هانی‏»،چیزی دیگر بود و بوضوح بما نشان‏میدهد که این خلق و خوئی که گفتیم،در جامعه مسلمین چه مشکلاتی بوجودآورده بود.

ابن زیاد،زان پس که دانست هانی بن عروة،مسلم بن عقیل را در خانه‏خود پنهان کرده است و با او برای خروج بر کومت‏بنی امیه،توطئه نموده‏است،کس نزد هانی فرستاد تا به دیدار او آید.هانی تقاضای او را پذیرفت‏اما از کار مسلم هیچ آگاهی نداشت و از آن تهمت مبرا بود.ابن زیاددر گفته خود پافشاری کرد و این بار با پرخاش بسیار گفت:باید او را به ماتسلیم نمائی.این بار،هانی با کمال دلیری چهره درهم کشیده و به پاسخ اوگفت:«اگر مسلم در دست منهم باشد او را تسلیم نمیکنم‏».هانی می‏پنداشت‏که پایگاهی بس نیرومند در اختیار دارد و دهها هزار تن پشت‏سر او هستندو مدافعان اویند و ازو پشتیبانی میکنند.

وقتی خشم ابن زیاد بالا گرفت،به حبس هانی فرمان داد و خبر زندانی‏کردن و بعد به قتل رسانیدن او را در کوفه منتشر ساخت.هنوز ساعتی چندنگذشته بود که عمرو بن حجاج با چهار هزار کس از عشیره خود برای خبر یافتن‏از حقیقت این امر آمدند و بر در کاخ امارت خبر گرفتند که آیا هانی زنده است‏یا نه.در آن وقت،ابن زیاد از شریح قاضی خواست که واسطه کار شود و واردغرفه‏ای گردد که هانی در آنجا زندانی شده بود.سپس در مقابل تظاهر کنندگان‏گواهی دهد که هانی زنده است و شایعه قتل او صحت ندارد.

وقتی‏«هانی‏»با شریح روبرو شد فریاد برآورد و گفت:مسلمانان کجارفتند؟اگر ده تن از آنان به کاخ حمله می‏آوردند مرا رها میکردند.زیرا در کاخ‏نه سپاهی وجود دارد و نه پاسبانی.

منظور هانی این بود که اگر ده تن در راه خدا آماده مرگ شده بودند،قیافه کوفه دگرگون میشد.شریح قاضی بیرون رفت تا مردم را مطمئن کندو با عمروبن حجاج سخن گوید و توضیح دهد که او زنده است.او در مقابل‏مردم شهادت داد که هانی زنده است و به قتل نرسیده.شریح میگوید:«دوباره‏بازگشتم تا به عمرو بن حجاج بگویم که هانی در زندان ازو چه تقاضائی داشت‏و میخواست که فقط ده تن به کاخ حمله‏ور شوند و او را از چنگ ابن زیادبرهانند.اما همینکه خواستم مطلب را بگویم،به پهلوی خود نگریستم و دیدم‏یکی از جاسوسان ابن زیاد در آنجا ایستاده است.پس زبان را نگاه داشتم‏و به ادای شهادت مطلوب بس کردم‏».

عمرو بن حجاج و همراهانش بازگشتند زیرا منظور آنان تنها این بود که‏بدانند هانی زنده است‏یا به قتل رسیده است. وقتی شریح قاضی زنده بودن‏او را گواهی کرد،عمرو با کسان خود بازگشت و روز بعد ابن زیاد،هانی رادر زندان بقتل رسانید.

اما روز بعد از آن مسلم بن عقیل با چهار هزار نفر خروج کرد و پیرامون‏کاخ را گرفت.ابن زیاد با عده‏ای قلیل از پاسبانان خود که از سی تن بیش‏نبودند در کاخ بود و بهنگام شدت گرفتن واقعه،لشکریان مسلم همه فرار کردندو یک تن از آنان بر جای نماند زیرا قصد جنگ نداشتند.

این واقعیات متناقض که عواطف امت را در بر گرفته بود در گفته فرزدق‏با دقیقترین تعبیر آمده است:«دلهاشان با تست و شمشیرهاشان بر تو».

شخصی که مالک اراده خود نباشد ممکن است دستش بر خلاف دلش وعاطفه‏اش حرکت کند ازین روست که می‏بینیم پس از آنکه حسین(ع)را به شهادت‏رسانیدند،گریستند و پشیمان شدند.زیرا دانستند که کشته شدن امام(ع)به دست‏آنان به این معنی است که بزرگواری و آرزوی منحصر خود را در زندگانی‏آزاد و کریمانه به قتل رسانیده‏اند...با اینهمه هم آنان بر حسین(ع)،زار گریستند.

حسین در راه کوشش تبدیل اخلاق گریز و هزیمت‏به اخلاق جدید،با دقیقترین مرحله عمل خود روبرو گردید.او در آن هنگام بر آن بود تااخلاق جدید را در چشم امت و در وجدان ضمیر او جایگزین سازد و بر آن‏بود تا از خلق و خوی تقلیدی امت که نتیجه شکست روحی او بود،رها گردد.

زیرا امام نمی‏توانست ضمیر امت را به کاری برانگیزد و به جنبش در آورد مگروقتی که در مسیر و در برنامه ریزی خود، اخلاق فعلی امت را ریشه کن سازدتا در نظر مسلمانانی که اخلاقشان نابود شده و مقیاسهای اسلامی‏شان دگرگون‏گردیده بود،کار خود را در شکل‏«شرعی‏»حفظ کند.

ازینرو،امام حسین(ع)در نخستین لحظه تصمیم گرفت وارد جنگ‏شود و هر جا که انجام تکلیف او با فداکاری ملازمه داشت تا آخرین قطره‏خون پاک خویش را برای حفظ آینده اسلام از آن انحرافها نثار کند»پس قیام‏حسینی و جنبش او(ع) در نتیجه تفکر مثبت و مستقل نبود،بلکه برای ایجادکردن شرایط و واکنشهای مناسب برنامه ریزی شده بود تا جنبش از خلال آن‏پدید آید.ازینرو امام(ع)نیز چنان شعاری را که در آغاز جنبش داده بودموکدا ادامه داد و در آن هنگام،مساله امام، اقناع به بازگشت و انصراف‏از مبارزه نبود.چه،او هنوز در اثر خواهش پایگاهها و توده‏های مردم به‏حرکت در نیامده بود،او در بین راه از کیفیت‏خیانت مردم کوفه و کشته شدن‏مسلم بن عقیل-فرد مورد اعتماد خاندان خود-اطلاع یافته بود.با اینکه‏امام(ع)ازین رویدادها اطلاع یافته بود،سفر خویش را ادامه داد.زیراشعاری که او اعلام کرده بود در مقابل اخلاقیاتی که امت‏با آن به سر می‏برد،وفای به عهد(وفا به نامه‏های اهل کوفه)را ایجاب میکرد.همچنین از جمله‏روشهائی که امام(ع) برای بدست آوردن اخلاقیات مزبور به کار برد این بودکه همه نیرو و امکانات خویش را برای مبارزه تجهیز فرمود و به این بس‏نکرد که خود شهید گردد بلکه همه یاران و فرزندان و اهل بیت‏خود را درین‏راه فدا کرد تا راه را بر اخلافیات شکست‏بر بندد.زیرا روحیه شکست هر اندازه‏در مشروع بودن آن قیام تردید میکرد،باز نمی‏توانست در رفتار وحشیانه‏سپاهیان بنی امیه در مورد خاندان نبوت که با هیچ مقیاس و معیاری صحیح‏نبود شک کند.

اینجاست که امام حسین(ع)با خون پاک خویش و خون پاک فرزندان‏و یاران خود و با همه اعتبارات احساسی و تاریخی، حتی شمشیر و عمامه‏جدش پیامبر اکرم(ص)وارد مبارزه گردید تا همه روزنه‏ها را و راههای‏تعبیر را بر اخلاق و اعتقاد به شکست‏یا مشروع بودن آن نبرد فرو بندد.

این سان،امام(ع)با برنامه‏ای جالب و شگفت آور و دقیق اراده ووجدان امت‏شکست‏خورده را به او بازگردانید و او(ع)نشان داد که اخلاق‏امت را نمیتوان بوسیله رویاروئی ساده دگرگون ساخت.چه،رویاروئی‏بی پرده و صریح با اخلاق فاسد امت‏به معنای جدا شدن از او و دوری ازهر گونه قیام برای کار قانونی به سود ملت‏بود.

این کار،کاری بود که امام حسین(ع)هنگامیکه مسلمانان رفته رفته به‏حالت و سطح جدید اخلاقی وارد شدند،انجام داد و با اخلاق شکست‏خوردگی،تفاوت داشت.

چنین است مایه انگیزش وجدان انسان مسلمان از آن روزگاران تابه امروز.

نتایج و آثار انقلاب
اینک،پس از آگاهی از قیام و معنای آن،این پرسش پیش می‏آید:آیا قیام،نتایج‏خود را به بار آورد و واقعیتی را دگرگون ساخت؟آیا پیروزی‏ببار آورده و دشمنان را درهم کوفت؟بسا که بسیاری از تاریخ دانان،مدعی‏اند که قیام شکست‏خورد.

زیرا،پیروزی سیاسی فوری که واقعیت جهان اسلام را به وضعی بهتر از حالتی‏که پیش از قیام داشت در آورد،در بر نداشت (36).

برای اینکه انقلاب حسین(ع)را بهتر درک کنیم،باید هدفها و نتایج‏آنرا خارج از پیروزی فوری و سریع و در دست گرفتن زمام امور جستجو کرد (37).

نباید این انقلاب را مانند سایر انقلابات ملحوظ داشت‏بلکه باید نتایج آنرادر صحنه‏های زیر در نظر گرفت:1-درهم شکستن چهار چوب ساختگی دینی که امویان و یارانشان تسلطخود را بر آن استوار ساخته بودند و رسوا ساختن روح لا مذهبی جاهلیت که‏روش حکومت آن زمان بود.

زان پس که روح بی دینی که به آن اشارت کردیم در همه طبقات اجتماع‏پراکنده گردید،بی آنکه پرده از آن برداشته شود، و بی آنکه ساختگی بودن‏آن و دور بودن آن از دین در میان مردم بر ملا شده باشد،امام حسین(ع)تنهاکسی بود که در دل همه مسلمانان احترام و محبتی مخصوص داشت و می‏توانست‏حکام را رسوا سازد و دوری بسیار آنان را از اسلام آشکار نماید.ازاینرو،قیام او حد فاصل بین اسلام و حکومت اموی بود و می‏توانست قیافه‏حقیقی و آلودگی آنرا نشان دهد.

2-احساس گناه-شهادت فجیع امام حسین(ع)در کربلا موجی شدیداز احساس گناه در وجدان هر مسلمانی برانگیخت. آنان پی بردند که‏می‏توانستند او را یاری دهند.اما زان پس که با او برای قیام پیمان بستند،او را یاری نکردند.این احساس گناه دو جنبه داشت:از یکطرف انسان راوادار میساخت که گناهی را که مرتکب شده با کفاره بشوید و از طرف دیگر نسبت‏به کسانی که او را به ارتکاب چنین گناهی واداشته بودند،احساس کینه و نفرت‏کند.به طوری که انگیزه انقلابهای متعددی که در اثر قتل امام(ع)بر پا شد،همان کفاره یاری نکردن به حضرت او،و انتقام گرفتن از امویان بود.

مقدر چنین بود که آتش این احساس گناه،پیوسته بر افروخته ماند وانگیزه انتقام از بنی امیه در هر فرصت‏به انقلاب و قیام بر ضد ستمگران‏منتهی گردد.

3-اخلاق جدید.قیام امام(ع)موجب آن گردید که در جامعه،نوعی‏اخلاق بلند نظرانه پدید آید و نظر آدمی را به زندگانی خود و دیگران،دگرگون‏سازد تا بتواند بدینوسیله جامعه را اصلاح کند.

امام(ع)و فرزندان و یارانش در قیام بر ضد بنی امیه،اخلاق عالی‏اسلامی را با همه صفات و طراوت آن نشان دادند.این اخلاق را بر زبان‏نیاوردند بلکه با خون خود و با زندگی خود آنرا نوشتند.

مردم عادی قبایل عادت کرده بودند که ببینند رهبرانشان-قبیله و دین را و وجدان خود را به پول بفروشند و در برابر ستمکار گردن خم کنند تا از عطاهای‏او بهره‏مند گردند.مردم عادی،رهبران خود را چنین دیده بودند.هدف مسلمان‏عادی زندگی خصوصی خود او بود.به خاطر آن زحمت میکشید و تنها برای‏زندگانی خویش می‏اندیشید.در مردم عادی،دردهای اجتماعی تاثیری نداشت‏و احساسشان را بر نمی‏انگیخت.تنها کوشش آنان این بود که دسترنج‏خویش راحفظ کنند و از توجیهات رهبران اطاعت نمایند،مبادا نامشان از فهرست‏حقوق بگیران حذف شود.لذا در مقابل جور و ستمی که می‏دیدند،خاموشی‏می‏گزیدند و هم آنها تنها این بود که مفاخر قبیله‏ای خود را بازگو کنند و ازغیر آن بدی گویند.

اصحاب حسین(ع)مردمی دیگر بودند و گروهی که در سرنوشت‏باامام همراه شدند مردمی عادی بودند و هر کدام دارای زن و فرزند و خانواده‏و دوستانی بودند و از بیت المال مقرری دریافت میداشتند و زندگانی بالنسبه‏راحتی داشتند و می‏توانستند از لذت‏های حیات برخوردار گردند.

اما از همه اینها چشم پوشیدند و برای نثار جان در راه حسین(ع)بااجتماع خود به ستیز برخاستند.برای بیشتر مسلمانان آن روز،این نکته بسی‏جالب بود که یک انسان،بین زندگانی راحت و ثروت و نفوذ و استفاده ازآنها که مستلزم اطاعت از یک جابر ستمگر بود،و انتخاب مرگ،مخیر گرددو مرگ را برگزیند.برای مردم،این نمونه‏ای عالی و شگفت‏انگیز بود و می‏گفتند اینان بشر نیستند.چنان خصلتی وجدان هر مسلمانی را تکان میداد و اورا از خوابی سنگین و طولانی بیدار میکرد تا زندگانی اسلامی شکل دیگر گیرد.

شکلی که سالها پیش از قیام حسین(ع)از میان رفته بود.جامعه اسلامی به‏وسیله مردی عادی علیه حاکمان ظالم،انقلابها و قیامها بخود می‏بیند.اما روح‏کربلا در نهاد کسانی که به این کار دست زدند،شعله‏ای برافروخت که همه آماده‏بودند در راه چیزی که آنرا حق تشخیص می‏دادند جان فدا کنند.

روح مبارزه جوئی
قیام حسین(ع)پس از دیری خاموشی و تسلیم،از نو موجب برانگیختن‏روح مبارزه جوئی در انسان مسلمان گردید.این قیام همه سدهای روحی واجتماعی را که مانع قیام و انقلاب میشد درهم فرو ریخت.

مسلمانان به صلح طلبی و معامله دعوت میشدند.به آنها گفته میشد که‏جان خود را و موقعیت اجتماعی و مال خود را حفظ کنید.درین وقت قیام‏حسین(ع)روی داد تا به انسان مسلمان اخلاق جدیدی بیاموزد و به او بگوید:تسلیم مشو! انسانیت‏خود را مورد معامله قرار مده،با نیروی اهریمنی بجنگ‏و همه چیز را در راه اصول فدا ساز!اما خودخواهی مانع ازین بود که مسلمان به قیام و انقلاب دست زند.

قیام حسینی در وجدان گروه بسیاری از مردم این اندیشه را برانگیخت که با حمایت‏نکردن از حسین(ع)مرتکب گناه شده‏اند.

باری،این احساس آنان را برانگیخت و آماده قیام ساخت.روح مبارزه‏جوئی در زندگی ملتها و فرمانروایانشان تاثیر فراوان دارد.هنگامیکه این‏شعله به خاموشی گراید و ملت تسلیم فرمانروایان خود شود،فرمانروایان،هر چه بخواهند انجام میدهند و هر اندازه زمان بگذرد با خاموش شدن روح‏مبارزه جوئی،تسلط بر ملت آسانتر میگردد و در آن ملت،ایجاد تحول دشوارترمیشود.برای اینکه از میزان تاثیر قیام حسینی در برانگیختن روح انقلابی درجامعه اسلامی اندیشه‏ای روشن نشان دهیم،باید بگوئیم که جامعه اسلامی پس‏از قتل امام علی(ع)تا هنگام قیام حسینی آرام بود و در آن مدت هیچگونه‏اعتراض و انقلاب جدی اتفاق نیفتاده بود.با همه انواع کشتارها و سرکوبهاو غارت اموال به وسیله امویان و همدستانشان،بیست‏سال تمام،توده‏هاحالت تسلیم و اطاعت داشتند و این وضع از سال چهلم تا شصت هجری به‏درازا کشیده بود.

اما پس از قیام حسین(ع)،در مکتب،روح انقلاب دمیده شد و توده‏هادر انتظار رهبری بودند و هرگاه رهبری می‏یافتند علیه حکومت‏بنی امیه دست‏به انقلاب می‏زدند.در همه این انقلابها،شعار انقلابیان خونخواهی حسین(ع)بود.

انقلابهای مزبور عبارت بود از: 1-انقلاب توابین‏این انقلاب در کوفه بر پا گردید و واکنش مستقیم‏قتل امام بود،و انگیزه آن،احساس گناه به علت‏یاری نکردن به امام-پس ازآنکه کتبا ازو دعوت کردند که به کوفه آید-بود.کوفیان خواستند ننگی را که‏مرتکب شده بودند با انتقام از قاتلان امام حسین(ع)بشویند.این واقعه در سال‏65 هجری روی داد (38).

2-انقلاب مدینه-این انقلاب با انقلاب توابین تفاوت داشت.زیرا هدف‏آن انتقام خون حسین(ع)نبود بلکه انقلابی بود علیه حکومت‏ستمکار بنی امیه.

اهل مدینه علیه امویان شوریدند و عامل یزید را از مدینه راندند.شرکت‏کنندگان درین قیام یکهزار تن بودند.این انقلاب با دست‏سپاهیان شام و بانهایت وحشیگری سرکوب گردید (39).

3-قیام مختار ثقفی،در سال 66 هجری-مختار بن عبیده ثقفی در عراق‏به خونخواهی حسین و انتقام قاتلان امام قیام کرد و در یک روز دویست و هشتادتن از آنان را به قتل رسانید (40).

4-انقلاب مطرف بن مغیره در سال 77 هجری-مطرف بن مغیره علیه‏حجاج بن یوسف شورید و عبد الملک بن مروان را از خلافت‏خلع کرد (41).

5-انقلاب ابن اشعث در سال 81 هجری-عبد الرحمن بن محمد بن اشعث‏بر حجاج شورید و عبد الملک مروان را از خلافت‏خلع کرد.این شورش تا سال‏83 به طول انجامید.در آغاز پیروزیهای نظامی به دست آورد اما بعدا،حجاج‏به کمک ارتش شام بر او غلبه کرد (42).

6-انقلاب زید بن علی بن حسین-در سال 122 هجری زید بن علی درکوفه به شورش برخاست اما آن شورش بیدرنگ به وسیله سپاهیان شام که درآن هنگام در عراق بودند سرکوب گردید (43).

این بود نمونه‏هایی از انقلابها که آشکارا از روح قیام حسینی در میان‏ملت مسلمان حاصل گردید و در تمام مدت کومت‏بنی امیه ادامه یافت.

باری قیام بنی عباس به حکومت‏بنی امیه پایان داد و آن انقلاب با الهام ازانقلاب حسینی و استفاده از خشنودی و رضای اهل بیت پیامبر(ص)بود که‏پایه‏های مردمی یافته بود و مورد توجه توده‏ها واقع شده بود.

انقلابها با منحرفان به مقابله برخاست و هرگز خاموش نگردید.بلکه انسان‏مسلمان پیوسته انسانیت‏خود را که حکومت کنندگان خفه کرده بودند،بیان میکردو آن قیامها به فضل روحیه‏ای بود که قیام حسینی در کربلا گسترد و گسترش داد.

همانا که قیام حسین(ع)،سر آغاز جنگ و قیام در تاریخ انقلاب بود وآن نخستین قیامی بود که طریق مبارزه جوئی را به مردم آزاده که آن روحیه رااز دست داده بودند آموخت.

منابع مقاله:

زندگی تحلیلی پیشوایان ما ، ادیب، عادل؛

پی‏نوشتها:

1.تاریخ اسلام د-حسن ابراهیم.ج 1 ص 278-279.

2.رساله جاحظ درباره معاویه و امویان،اثر جاحظ 16-عزت عطار.

3.نثر اللالی علی نظم الدراری-از«آلوسی‏».

4.کامل بن اثیر ج 3 ص 264.

5.شیخ علی کورانی در مقدمه‏«چنین گفت‏حسین‏»از محمد عفیفی ص 8.

6.گفته فرزدق.رک به طبری ج 4 ص 290 و به کامل ابن اثیر ج 3 ص 286.

7.قیام حسین(ع)در واقعیت تاریخی و وجدان مردمی از محمد مهدی شمس الدین‏ص 21.

8.چپ و راست در اسلام ص 162.

9.قیام حسین در واقعیت تاریخی ص 21.

10.مقتل حسین(ع)،از عبد الرزاق المقرم-ص 149.

11.مدرک سابق ص 55.

12.ابو الشهداء از عقاد ص 63.

13.مقتل حسین-ص 160.

14.مدرک سابق ص 196 و طبری ج 4 ص 287 و کامل ج 3 ص 275.

15.مدارک سابق و طبری ص 54-289-296 و کامل ص 275 و 286.

16.اعلام الوری با علام الهدی از طبرسی ص 232.

17.طبری ج 2 ص 300-301 و کامل ج 3 ص 278.

18.مقتل حسین.

19.قیام حسینی و اوضاع و احوال آن،محمد مهدی شمس الدین ص 164.

20.جنبشهای پنهانی در اسلام از محمود اسمعیل ص 93.المغنی فی آداب التوحید والعدل از قاضی عبد الجبار ج 8 ص 4.

21.چپ و راست در اسلام ص 158.

22.مقالات الاسلامیین از اشعری ص 141.

23.تهذیب التهذیب از ابن حجر عقلانی-46-47.

24.حرکات الشیعه المتصرفین فی العصر العباسی.محمد جابر عبد العال ص 175 و 176.

25.همان مدرک.

26.گلدزیهر-ص 76.

27.نظم الاسلامیه.صبحی صالح-ص 144.

28.التبصیر فی الدین از اسفراینی ص 90.

29.قیام حسین و شرایط آن.محمد مهدی شمس الدین-ص 52.

30.دولت عربی و سقوط آن،ژولیوس ولهاوزن-ص 158.

31.قیام حسین و شرایط آن.ص 63.

32.قیام حسین در واقعیت تاریخی.محمد مهدی شمس الدین-ص 13.

33.رژیمهای اسلامی-صبحی صالح ص 269.

34.طبری ج 4 ص 290.

35.رساله جاحظ در مورد معاویه و امویان.تحقیق عزت بیطار ص 16.

36.قیام حسینی و شرایط آن-محمد مهدی شمس الدین ص 154.

37.در باب این نتایج،علامه مهدی شمس الدین در کتاب خود«اوضاع و احوال قیام‏حسینی‏»ص 162 و 228 مطلبی دارد که خواننده را به آن تفصیلات حواله میدهیم‏زیرا در این مختصر،از بیان تمام این نتایج معذوریم.

38.تاریخ طبری-انقلاب توابین ج 4 ص 426-436.

39.تاریخ طبری-انقلاب مدینه ج 4 ص 366 و 381.

40.تاریخ طبری-انقلاب مدینه ج 4 ص 424.

41.تاریخ طبری-انقلاب مطرف.

42.تاریخ طبری و نیز«اشعث و دولت عربی‏»از و مهاوزن ص 189 و 203.

43.مقاتل الطالبین،اصفهانی.ص 139
.
دسته ها : محرم
يکشنبه پانزدهم 10 1387
- هلال ماه محرم است، دلم شکسته‌ی غم است ندا رسد ز آسمان محرم است، محرم است


- امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: خداوند به هر کس راستگویی و نیکخویی و پاکدامنی و پاک‌خوری روزی کند خیر دنیا و آخرت را ویژه او ساخته است.


- امام حسین (علیه السلام) فرمود: گریستن از خشیت خدا، رهایی از آتش دوزخ است و فرمود: گریه دیده‌ها و خشیت دل‌ها، رحمتی از خداست.


- امام حسین (علیه السلام) فرمود: شکرگزاری تو برای نعمت پیشین، نعمت تازه را سبب می‌شود.


- یادتان باشد لباس مشکی‌ام را تا کنید گوشه‌ای از قبر من این جامه را هم جا کنید

کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما خرجی‌ام را خرج نذر ظهر عاشورا کنید


- دیباچه عشق و عاشقی باز شود دل‌ها همه آماده پرواز شود

با بوی محرم الحرام تو حسین ایام عزا و غصه آغاز شود

السلام علیک یا ابا عبدالله


- به یکتایی قسم یکتاست عباس به مردی شهره دنیاست عباس

اگر چه زاده‌ ام‌البنین است ولیکن مادرش زهراست عباس


- حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده لوح سیئات است حسین

ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا آنجا که سفینه النجات است حسین


- هر جا که می‌روم ز غمت دیده پر نم است هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است

عمری گریستم که موظف به گریه‌ام گر نُه فلک به گریه شود باز هم کم است

مریم که در کتاب خدا ذکر نام اوست یک زینب تو اسوه و استاد مریم است

یک «یا حسین» گفتن من رمز آبروست نام حسین ترجمه اسم اعظم است

- کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد چشم عشاق بنازم که دو زمزم دارد

هر کجا ملک خدا هست حسینیه توست هر که را می‌نگرم شور محرم دارد

نه محرم نه صفر بلکه همه دوره سال کعبه با یاد غمت جامه ماتم دارد

روضه‌خوان تو خدا، گریه کن تو آدم اشک ارثی است که ذریه آدم دارد


- منم آن عاشق دلخسته دیدار حسین منم آن خادم دلبسته به دربار حسین

خواهم سرو روان و جان دهم در ره تو تا بگویند که ماییم فداکار حسین


- در کلاس عاشقی عباس غوغا می‌کند در دل هر عاشقی عباس مأوا می‌کند

هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین ثبت نامش را فقط عباس امضاء می‌کند


- دلم ای کاش امشب پر بگیرد دوباره عاشقی از سر بگیرد

رود در کربلای عشق و آنجا سراغی از علی اکبر بگیرد


- محرم آمد و ماه عزا شد مه جانبازی خون خدا شد

جوان مردان عالم را بگویید دوباره شور عاشورا بپا شد


- باز محرم شد و دل‌ها شکست از غم زینب، دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد، دل صحرا شکست

قاسم و لیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست


- یه جائیه تو دنیا همه براش می‌میرن تموم حاجتا رو همه از اون می‌گیرن

بین دو نهر آبه، یه سرزمین خشکه شمیم باغ و لاله‌اش خوشبو ز عطر مُشکه

شبای جمعه زهرا زائر این زمینه سینه‌زن حسینه، یل ام البنینه


- السلام ای وادی کرببلا السلام ای سرزمین پر بلا

السلام ای جلوه‌گاه ذوالمنن السلام ای کشته‌های بی کفن


- کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می‌شدیم در رکاب تو فدایی می‌شدیم

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین


- کربلا لبریز عطر یاس شد نوبت جانبازی عباس شد

السلام علیک یا ابالفضل العباس


- دیباچه‌ی عشق و عاشقی باز شود دل‌ها همه آماده‌ی پرواز شود

با بوی محرم الحرام تو حسین ایام عزا و غصه آغاز شود


- دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم


- فرشته‌ها از امشب صبوی غم می‌نوشن دوباره اهل جنت پیرهن سیاه می‌پوشن


- خنده کنان می‌رود روز جزا در بهشت هر که به دنیا کند گریه برای حسین


- ای ذبیح کربلا، جان‌ها فدای حج تو ای که خود را در منای عشق، قربان می‌کنی


- سلام من به محرم، محرم گل زهرا به لطمه‌های ملائک به ماتم گل زهرا


- سلام من به محرم، به تشنگی عجیبش به بوی سیب زمین غم و حسین غریبش


- قیامت بی حسین غوغا ندارد شفاعت بی حسین معنا ندارد

حسینی باش که در محشر نگویند چرا پرونده‌ات امضاء ندارد


- آبروی حسین به کهکشان می‌ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می‌ارزد

گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست گفتا که حسین بیش از آن می‌ارزد


- ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد بر دل فاطمه داغ عالم شد

فرا رسیدن ماه محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض می‌کنم


- ای وجودت عشق را معنای حسین عالمی یک قطره تو دریا حسین

فرا رسیدن ماه محرم را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت می‌گم


- پرسیدم: ازحلال ماه، چرا قامتت خم است؟ آهی کشید و گفت: که ماه محرم است

گفتم: که چیست محرم؟ با ناله گفت: ماه عزای اشرف اولاد آدم است


- السلام علیکم یا اباصالح المهدى(عج) السلام علیک یا امین الله فى ارض و حجته على عباده (یا صاحب الزمان آجرک الله) ماه محرم بر شما و عاشقان حسین تسلیت عرض می‌نمایم.


- اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد دل را حرم و بارگه خون خدا کرد


- محرم آمد و ماه عزا شد مه جانبازی خون خدا شد

جوانمردان عالم را بگویید دوباره شور عاشورا به پا شد


- یه جائیه تو دنیا همه براش می‌میرن تموم حاجتا رو همه از می‌گیرن

بین دو نهر آبه، یه سرزمین خشکه شمیم باغ و لاله‌اش خوشبو ز عطر مُشکه

شبای جمعه زهرا زائر این زمینه سینه‌زن حسینه، یل ام البنینه


- دوست دارم هر چی دارم بدم به راه تو حسین تا که سینه‌خیز بیام میون بین الحرمین


السلام علیک یا ابا عبدالله

- کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می‌شدیم در رکاب تو فدایی می‌شدیم


- کربلا لبریز عطر یاس شد نوبت جانبازی عباس شد


- دیباچه‌ی عشق و عاشقی باز شود دل‌ها همه آماده‌ی پرواز شود

با بوی محرم الحرام تو حسین ایام عزا و غصه آغاز شود


- نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند

ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند


- دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم


- پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است؟ آهی کشید و گفت ماه محرم است


- باز محرم رسید، ماه عزای حسین سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین

کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین


- با آب طلا نام حسین قاب کنید با نام حسین یادی از آب کنید

خواهید مه سربلند و جاوید شوید تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید

فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد.


- باز محرم شد و دل‌ها شکست از غم زینب دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست

قاسم و لیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست

محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است


- هر دم به گوش می‌رسد آوای زنگ قافله این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله

حلول ماه محرم، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد. التماس دعا


- نام من سرباز کوی عترت است دوره آموزشی‌ام هیئت است

پادگانم چادری شد وصــله‌دار سر درش عکس علی با ذوالفقار

ارتش حیــدر محل خدمتم بهر جانبازی پی هر فرصتم

نقش سردوشی من یا فاطمه است قمقمه‌ام پر ز آب علقمه است

رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است زینب آن را دوخته پس مشکی است

اسـم رمز حمله‌ام یاس علــی افسر مافوقم عباس علی (ع)






































دسته ها : پیامـــک
يکشنبه پانزدهم 10 1387
کاروان‌ کربلا پس‌ از وداع‌ با پیامبر(ص) و حضرت‌ زهرا (س‌) و امام‌ مجتبی‌(ع) شب‌یکشنبه‌ بیست‌ و هشتم‌ رجب‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ مدینه‌ را به‌ سوی‌ مکه‌ ترک‌ نمودند.امام‌ حسین‌(ع) از بیعت‌ با یزید خودداری‌ کرده‌ و شبانه‌ همراه‌ خانوادة‌ خویش‌ از مدینه‌ به‌مکه‌ حرکت‌ نمود. یک‌ جامعه‌ نمونه‌ در این‌ کاروان‌ متجسم‌ بود. در دل‌ تاریکی‌ از کوره‌راه‌های‌ بیابان‌ها گذر کردند و منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ سپردند.

یک‌ ماه‌ و چند روز از بیابان‌ها و کوهستان‌ها گذشتند و در هر منزل‌ از خود، ردّی‌ ازروشنایی‌ و کرامت‌ باقی‌ نهادند. روز سوم‌ شعبان‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ درست‌ در روز میلادامام‌ حسین‌ (ع) کاروان‌ امام‌ به‌ مکه‌ رسید و در محلة‌ شعب‌ علی‌ در خانه‌ عباس‌ بن‌عبدالمطلب‌ اقامت‌ گزید. مردم‌ مکه‌ به‌ استقبال‌ و دیدار خاندان‌ پیامبر(ص) آمدند. در این‌ایام‌ که‌ در آستانه‌ برگزاری‌ مراسم‌ حج‌ بود بسیاری‌ از مسلمانان‌ از سراسر قلمرو اسلامی‌ به‌مکه‌ می‌آمدند و این‌ فرصت‌ مناسبی‌ برای‌ امام‌ حسین‌ (ع) و خاندان‌ پیامبر9 بود تا بامردم‌ صحبت‌ کنند و نسیم‌ آزادی‌ در مکه‌ وزیدن‌ گیرد.

از سوم‌ شعبان‌ تا هشتم‌ ذی‌ الحجه‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) از مکه‌ به‌ قصد کوفه‌عزیمت‌ نمود بیش‌ از چهارماه‌ در مکه‌ اقامت‌ داشتند. در این‌ مدت‌، مردم‌ گروه‌ گروه‌ باامام‌حسین‌(ع) تماس‌ می‌گرفتند و ابراز وفاداری‌ و حمایت‌ می‌کردند.

در دهم‌ رمضان‌ نامه‌ای‌ از سران‌ و اعیان‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع) رسید که‌ در آن‌نامه‌ از امام‌ دعوت‌ شده‌ بود به‌ کوفه‌ برود تا کوفیان‌ به‌ رهبری‌ امام‌ با یزید بجنگند.

امام‌ در پاسخ‌ نامه‌های‌ مکرر سران‌ و مردم‌ کوفه‌، مسلم‌ بن‌ عقیل‌ (پسر عموی‌خود) را به‌ کوفه‌ فرستاد تا میزان‌ صحت‌ گفتة‌ کوفیان‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ برساند.

با اعزام‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌، هجده‌ هزار نفر از مردم‌ کوفه‌ با امام‌ بیعت‌ کردند ومسلم‌ خبر این‌ بیعت‌ و وفاداری‌ را به‌ امام‌ ارسال‌ داشت‌. لیک‌ با تغییر یافتن‌ حاکم‌ کوفه‌وضع‌ِ مردم‌ نیز تغییر یافت‌. ابن‌ زیاد از طرف‌ یزید بن‌ معاویه‌ به‌ عنوان‌ حاکم‌ کوفه‌ انتخاب‌شد و با فریب‌ و توطئه‌ و قتل‌ و کشتار، مردم‌ِ کوفه‌ را از همراهی‌ با مسلم‌ بازداشت‌ تا جایی‌که‌ مسلم‌ در یک‌ جنگ‌ نابرابر به‌ تنهایی‌ با سربازان‌ ابن‌ زیاد جنگید و سرانجام‌ دستگیر وبه‌ شهادت‌ رسید.

همزمان‌ با این‌ واقعه‌ و مطلع‌ شدن‌ یزید از نهضت‌ امام‌ حسین‌ (ع) و فعالیت‌های‌ایشان‌ سپاهی‌ را به‌ فرماندهی‌ عمر بن‌ سعد جهت‌ دستگیری‌ یا قتل‌ امام‌ حسین‌ (ع) به‌مکه‌ اعزام‌ نمود و امام‌ (ع) وقتی‌ از ماجرا آگاه‌ شد دیگر نتوانست‌ منتظر رسیدن‌ نامة‌ مسلم‌بن‌ عقیل‌ باشد و ناچاراً در هشتم‌ ذی‌ حجه‌ مکه‌ را به‌ قصد کوفه‌ ترک‌ نمود.

حرکت‌ کاروان‌ امام‌ از هشتم‌ ذی‌ حجه‌ تا دوم‌ محرم‌ که‌ به‌ کربلا رسید، حرکتی‌ بودبرای‌ بیدار نمودن‌ انسان‌های‌ تمامی‌ تاریخ‌. این‌ کاروان‌، منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ می‌سپرد تاآمیزه‌ای‌ از عظمت‌ و عزت‌ و مظلومیت‌ را بر صفحات‌ تاریخ‌ بنگارد و سرانجام‌ این‌ کاروان‌در دهم‌ محرم‌ 61 هجری‌ حماسه‌ای‌ را آفرید، حماسه‌ عشق‌، حماسة‌ هویت‌ انسانی‌،حماسة‌ عاشورا.

روز شمار این‌ حماسه‌، شمارش‌ لحظاتی‌ است‌ که‌ انسان‌هایی‌ عاشق‌ از فراز این‌روزها به‌ معراج‌ رفتند و در هر منزلی‌ از خود خاطره‌ای‌ به‌ جای‌ نهادند، خاطره‌ای‌ که‌ هرقصة‌ آن‌ درسی‌ از عزت‌ نفس‌ و کرامت‌ ذاتی‌ انسان‌ کامل‌ امام‌ حسین‌ (ع) می‌باشد.

روزشمار فاجعة‌ کربلا


پانزدهم‌ رجب‌ 60 ه . ق‌: مرگ‌ معاویه‌ و شروع‌ خلافت‌ یزید بن‌ معاویه‌.

ـ نامة‌ یزید به‌ والی‌ مدینه‌ جهت‌ اخذ بیعت‌ با امام‌ حسین‌ (ع).


اواخر رجب‌ 60 ه . ق‌: رسیدن‌ نامة‌ یزید به‌ والی‌ مدینه‌ و عدم‌ بیعت‌ امام‌ حسین‌بایزید.


بیست‌ و هشت‌ رجب‌ 60 ه . ق‌: حرکت‌ امام‌ حسین‌ (ع) از مدینه‌ به‌ سوی‌ مکه‌ (روزیکشنبه‌)


سوم‌ شعبان‌ 60 ه . ق‌: ورود امام‌ حسین‌ (ع) به‌ مکه‌ و سکونت‌ آن‌ حضرت‌ وخاندانش‌ در خانه‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌. (حضور امام‌ در مکه‌ مدت‌ چهار ماه‌ و چند روزبوده‌ است‌).


دهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: وصول‌ نامة‌ مردم‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ توسط‌ عبدالله‌ بن‌سبع‌ الهمدانی‌ و عبدالله‌ بن‌ وال‌ تمیمی‌.


دوازدهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: وصول‌ یکصد و پنجاه‌ نامه‌ از کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع)توسط‌ قیس‌ بن‌ مسهر و عبدالرحمن‌ بن‌ عبدالله‌ و عماره‌ بن‌ عبید.


چهاردهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: وصول‌ نامه‌ سران‌ و مردم‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع)توسط‌ هانی‌ بن‌ هانی‌ السبیعی‌ و سعید بن‌ عبدالله‌ النخعی‌.

پانزدهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: حرکت‌ جناب‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ ارسال‌ نامه‌ توسط‌ امام‌ به‌ رؤسای‌ بصره‌.


پنجم‌ شوال‌ 60 ه . ق‌: ورود جناب‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ و بیعت‌ هیجده‌ هزار ازمردم‌ کوفه‌ با مسلم‌


هشتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: ورود عمر بن‌ سعد با لشکری‌ انبوه‌ به‌ مکه‌ برای‌دستگیری‌ امام‌ حسین‌ (ع) (چهارشنبه‌)

ـ حرکت‌ امام‌ از مکه‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ ورود ابن‌ زیاد به‌ کوفه‌ و محاصره‌ قصر ابن‌ زیاد توسط‌ مسلم‌ و یارانش‌.


نهم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: توطئة‌ ابن‌ زیاد و پراکنده‌ شدن‌ یاران‌ مسلم‌ ـ


ـ جنگ‌ مسلم‌ با سپاه‌ ابن‌ زیاد.

ـ هواخواهی‌ عباس‌ بذائی‌ (قره‌داغی‌) از مسلم‌ و شهادت‌ او به‌ دست‌ سربازان‌ابن‌زیاد.

ـ شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ در کوفه‌ به‌ دستور ابن‌ زیاد.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ در «ابطح‌» و پیوستن‌ ابن‌ ثبیط‌ بصری‌ و فرزندانش‌به‌امام‌.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ حسین‌ در مکانی‌ به‌نام‌ «تنعیم‌» در دو فرسنگی‌ مکه‌.

ـ فرود آمدن‌ امام‌ در «صِفاح‌» و دیدار فرزدق‌ شاعر با امام‌.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ در «وادی‌ العقیق‌» و پیوستن‌ عون‌ و محمد فرزندان‌حضرت‌ زینب‌ (س‌) به‌ کاروان‌ امام‌.

ـ فرود آمدن‌ امام‌ در «وادی‌ الصّفرا».

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «ذات‌ عِرق‌» و پیوستن‌ گروهی‌ از مسلمانان‌ به‌ امام‌.

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «حاجِر» در ناحیة‌ «بطن‌ الرمه‌» و نوشتن‌ نامه‌ای‌ به‌ مسلم‌ بن‌عقیل‌ و شیعیان‌ کوفه‌ و ارسال‌ آن‌ توسط‌ قیس‌ بن‌ مسهر صیداوی‌.


پانزده‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: فرود کاروان‌ امام‌ در «فَیْدْ».


ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «اجفُر».


بیست‌ و دوم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: شهادت‌ میثم‌ تمار (صحابه‌ امام‌ علی‌) در کوفه‌توسط‌ ابن‌ زیاد.

ـ ارسال‌ نامة‌ امام‌ به‌ کوفه‌ توسط‌ عبدالله‌ بن‌ یقطر (برادر رضاعی‌ امام‌).


بیست‌ و ششم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «زروُد»، نزدیکی‌«خزیمیه‌».


ـ پیوستن‌ «زهیر بن‌ قین‌» به‌ امام‌.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ منطقة‌ «زباله‌» در نزدیکی‌ کوفه‌.

ـ رسیدن‌ خبر شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ به‌ امام‌.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «ثعلبیه‌» و توقف‌ شبانه‌ در آن‌جا.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «القاع‌» ـ

ـ عبور کاروان‌ امام‌ از «درة‌ العقبه‌» در نزدیکی‌ بیابان‌های‌ کوفه‌.

ـ ورود به‌ «شراف‌» و توقف‌ شبانه‌ در آن‌جا.


بیست‌ و هفتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: روبه‌رویی‌ کاروان‌ امام‌ با سپاه‌ حر بن‌ یزیدریاحی‌.


ـ قرار گرفتن‌ کاروان‌ امام‌ در دامنه‌ کوه‌ «ذو حُسَم‌ْ».

ـ جلوگیری‌ حرّ از حرکت‌ کاروان‌ امام‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ حرکت‌ کاروان‌ امام‌ به‌ منطقه‌ «البیضه‌».


بیست‌ و هشتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: عبور کاروان‌ امام‌ از «عُذیب‌ِ الهجانات‌».

ـ رسیدن‌ خبر شهادت‌ عبدالله‌ بن‌ یقطر در کوفه‌ به‌ دست‌ ابن‌ زیاد.

ـ عبور کاروان‌ امام‌ از قادسیه‌.

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «قصر بنی‌ مُقاتل‌» و توقف‌ شبانه‌ در آن‌جا.

دوم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: فرود کاروان‌ امام‌ به‌ کربلا (روز پنجشنبه‌).

ـ حرکت‌ عمر بن‌ سعد با لشکری‌ انبوه‌ به‌ کربلا.


سوم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: ورود سپاه‌ عمر بن‌ سعد به‌ کربلا.



ششم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: تجمع‌ بیست‌ هزار سپاهی‌ در سپاه‌ عمر سعد.


ـ رسیدن‌ نامه‌ ابن‌ زیاد به‌ عمر بن‌ سعد مبنی‌ بر بستن‌ راه‌ رودخانه‌ فرات‌ به‌ روی‌کاروان‌ امام‌.

ـ آمادگی‌ گروهی‌ از قبیله‌ بنی‌ اسد برای‌ پیوستن‌ به‌ امام‌ و حمله‌ چهارصد نفر ازسپاه‌ عمر سعد به‌ آن‌ قبیله‌ و کشتار آنان‌.


هشتم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ حضرت‌ عباس‌ با بیست‌ و هشت‌ نفر ]یا سی‌ سوار وبیست‌ پیاده‌ با بیست‌ مشک‌ آب‌[ به‌ طرف‌ رود فرات‌ و آوردن‌ آب‌ بعد از درگیری‌ با مأموران‌عمر بن‌ سعد.

ـ ملاقات‌ شبانه‌ امام‌ با عمر سعد.

ـ صدور فرمان‌ جنگ‌ توسط‌ ابن‌ زیاد.

نهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ لشکر عمر بن‌ سعد به‌ سوی‌ کاروان‌ امام‌.

ـ مهلت‌ خواستن‌ امام‌ از عمر بن‌ سعد برای‌ یک‌ شب‌.

ـ آوردن‌ امان‌نامه‌ توسط‌ شمر برای‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ و برادرانش‌ و خودداری‌ آنان‌از پذیرفتن‌ امان‌نامه‌.

ـ آماده‌سازی‌ کاروان‌ امام‌ برای‌ جنگ‌ فردا.


دهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: وقوع‌ فاجعة‌ جانسوز کربلا و شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) و هفتادو دو تن‌ از یاران‌ وفادارش‌ (جمعه‌ یا شنبه‌).

ـ غروب‌ دهم‌ محرم‌: غارت‌ خیام‌ امام‌ و آتش‌ زدن‌ آنها.

ـ اسیر گرفتن‌ بازماندگان‌ کاروان‌ امام‌.

ـ اسب‌ تاختن‌ بر جسد شهدا.

ـ فرستادن‌ سر شهدا به‌ کوفه‌.


یازدهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ اسرا به‌ سوی‌ کوفه‌.


دوازدهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: ورود کاروان‌ اسرا به‌ کوفه‌.

ـ سخنرانی‌ حضرت‌ زینب‌ و ام‌ کلثوم‌ و فاطمه‌ در کوچه‌های‌ کوفه‌.

ـ دفن‌ شهدا در کربلا توسط‌ جمعی‌ از مردم‌ قبیلة‌ بنی‌ اسد.

ـ سخنرانی‌ ابن‌ زیاد در مسجد کوفه‌ و اعتراض‌ عبدالله‌ عفیف‌ به‌ ابن‌ زیاد ودستگیری‌ و شهادت‌ عبدالله‌، به‌ دستور ابن‌ زیاد.


پانزدهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ کاروان‌ اسرا از کوفه‌ به‌ شام‌.

اول‌ صفر 61 ه . ق‌: ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ شام‌ (بعد از هیجده‌ روز).

ـ سخنرانی‌ حضرت‌ زینب‌ (س‌) در کاخ‌ یزید.

ـ سخنرانی‌ امام‌ سجاد (ع) در مسجد جامع‌ شام‌.

بیستم‌ صفر 61 ه . ق‌: ورود جابر بن‌ عبدالله‌ انصاری‌ به‌ کربلا برای‌ زیارت‌.

ـ ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ کربلا برای‌ زیارت‌ مزار شهدا.

ـ حرکت‌ از کربلا به‌ مدینه‌.

ـ ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ مدینه‌.

ـ سخنرانی‌ امام‌ سجاد در دروازة‌ مدینه‌.

ـ ورود به‌ مسجد النبی‌ و زیارت‌ حرم‌ مطهر پیامبر.


پانزدهم‌ رجب‌ 62 ه . ق‌: وفات‌ حضرت‌ زینب‌ (س‌).


منازل‌ مسیر کاروان‌ امام‌ از مکه‌ تا کربلا

منزل‌ اول‌: ابطح‌

منزل‌ دوم‌: تنعیم‌

منزل‌ سوم‌: صِفاح‌

منزل‌ چهارم‌: وادی‌ العقیق‌

منزل‌ پنجم‌: وادی‌ الصّفرا

منزل‌ ششم‌: ذات‌ِ عِرق‌

منزل‌ هفتم‌: حاجِر

منزل‌ هشتم‌: فَید

منزل‌ نهم‌: اِجفَر

منزل‌ دهم‌: خُزَیمیّه‌

منزل‌ یازدهم‌: شقوق‌

منزل‌ دوازدهم‌: زرود

منزل‌ سیزدهم‌: ثعلبیه‌

منزل‌ چهاردهم‌: زباله‌

منزل‌ پانزدهم‌: القاع‌

منزل‌ شانزدهم‌: عقبه‌

منزل‌ هفدهم‌: قرعاء

منزل‌ هجدهم‌: مغیثه‌

منزل‌ نوزدهم‌: شراف‌

منزل‌ بیستم‌: ذَوحُسُم‌

منزل‌ بیست‌ و یکم‌: البیضه‌

منزل‌ بیست‌ و دوم‌: عُذیب‌ الهجانات‌

منزل‌ بیست‌ و سوم‌: قصر بنی‌ مقاتل‌

منزل‌ بیست‌ و چهارم‌: نینوا

منزل‌ بیست‌ و پنجم‌: کربلا

منابع‌:


1ـ با کاروان‌ امام‌ حسین‌ (ع) از مدینه‌ تا کربلا، بهاء الدین‌ قهرمانی‌ نژاد شائق‌، انتشارات‌شکوری‌، قم‌، 1378 ش‌.

2ـ پیام‌آور عاشورا، سید عطاءالله‌ مهاجرانی‌، انتشارات‌ اطلاعات‌، تهران‌، چاپ‌ چهارم‌،1376 ش‌.

3ـ تحقیق‌ درباره‌ اول‌ اربعین‌ حضرت‌ سید الشهداء، سید محمد علی‌ قاضی‌ طباطبائی‌،تبریز، چاپ‌ دوم‌، 1397 ه . ق‌.

4ـ حماسه‌سازان‌ کربلا، محمد سماوی‌، ترجمه‌: عقیقی‌ بخشایشی‌، دفتر نشر نوید اسلام‌،قم‌، 1369 ش‌.

5ـ خورشید بر نیزه‌، دکتر نورالله‌ حسین‌خانی‌، انتشارات‌ مسعی‌ ـ نشر خیرالله‌، تهران‌، چاپ‌اول‌، 1379 ش‌.

6ـ لهوف‌، سید بن‌ طاووس‌، ترجمه‌: دکتر عقیقی‌ بخشایشی‌، دفتر نشر نوید اسلام‌، قم‌،چاپ‌ چهارم‌، 1378 ش‌
.
دسته ها : محرم
يکشنبه پانزدهم 10 1387
GPRS چیست؟
GPRS (جی پی آر اس) مخفف General Packet Radio Service یا خدمات رادیویی بسته‌های اطلاعاتی است

که با به کارگیری این تکنولوژی در شبکه تلفن همراه ، امکان خدماتی نظیر مرور در اینترنت ، ایمیل، ارتباطات تصویری، پیام های چند رسانه‌ای و خدمات مبتنی بر مبدا را فراهم می کند این سرویس به شبکه‌ها این امکان را می دهد که خدمات اینترنتی پر ظرفیت را به صورت دائمی و بدون وققه، به مشترکان خود ارائه دهند.

برای استفاده از این تکنولوژی، شما باید PDA یا موبایلی داشته باشید که GPRS را پشتیبانی کند تا بتوانید به شرکتی که سرویس GPRS را ارائه می کند، دسترسی پیدا کنید GPRS به صورت کلی سه مزیت برای مشترک خود به ارمغان می آورد:

1. امکان می دهد تا همواره ارتباط خود را با اینترنت حفظ نمایید و لازم نیست برای برقراری هر ارتباط، هر بار به شرکت ارائه دهنده سرویس اینترنت متصل گردید

2. GPRS به صورت ذاتی دارای سرعت به مراتب بالاتری نسبت به خطوط ارتباطی داده معمولی در موبایل می باشد ،خطوط معمولی موبایل حداکثر دارای سرعت 9.6 کیلوبیت در ثانیه می‌باشند و در صورت استفاده از سرویس High-Speed Circuit Switched Data یا همان HSCSD حداکثر می‌توانند از سرعت 1.44 کیلو‌بیت در ثانیه بهره ببرند. در صورتی که GPRS می‌تواند تا سرعت 56 کیلو بیت در ثانیه شما را به اینترنت متصل نماید.

3. سومین و اصلی ترین مزیت GSRP این است که شما مبلغ ارتباط خود را بر اساس مقدار اطلاعات ورودی و خروجی به شرکت ارائه دهنده سرویس می‌پردازید و نه بر اساس مدت زمانی که به اینترنت متصل هستید. این به آن معنا است که ممکن است شما تمامی روز به اینترنت متصل باشید اما فقط در هنگام ارسال یک پیغام، مبلغی را پرداخت کنید.

سیستم GPRS چه تفاوتی با GSM دارد؟

در سیستم GPRS یک لایه Packet-Switched به شبکه GSM موجود موبایل اضافه می شود. در واقع GPRS یا نسل 2.5 تلفن های همراه، یک سرویس رادیویی بی‌سیم، جهت ارسال دیتا است که به نوعی یک مرحله میانی بین GSM نسل دوم و UMTS نسل سوم شبکه های مخابرات سیار است که امکان ارسال دیتا را با سرعت 171.2 کیلو بیت بر ثانیه، امکان پذیر می‌سازند بدین ترتیب سیستم GPRS، پهنای باند وسیع تر و امکانات رادیویی بیشتری را در اختیار مشترکین قرار می‌دهد تا ارسال دیتا با سرعت بیشتری انجام شود، که این مقدار 3 برابر حداکثر سرعتی است که کاربران می‌توانند از شبکه های تلفن ثابت، اطلاعات دریافت کنند و تقریبا بیش از 10 برابر سرعت ارسال دیتا در شبکه فعلی GSM است.

استاندارد اصلی GSM در سال 1991 به وجود آمد که به نسل دوم یا G2 شهرت یافت. بعدا استانداردسازی GPRS ابتدا در سال 1994 توسط ETST/SMG انجام شد و سپس در سال 1997 مجموعه مشخصات آن مورد تایید قرار گرفت و سرانجام در سال 1999 تکمیل گردید. خدمات GPRS از این تاریخ به بعد رو به گسترش بوده است
.
دسته ها :
پنج شنبه دوازدهم 10 1387

دانلود کردن نرم افزار نرو 9

برنامه ی پر مخاطب Nero این بار به صورت قابل حمل برای کاربران سایت تبیان ارایه شده است. برنامه ای که در این نسخه یعنی نسخه ی 9 خود تغییرات عمده ای از جمله ی آنها رایت blue ray cd ایجاد کرد. برنامه ای که به عنوان پر مخاطب ترین برنامه ی کپی لوح های فشرده به کار می رود. چندی پیش نسخه ی سبک آن وارد سایت شده بود و این بار با نسخه ی قابل حمل در خدمت شما هستیم . 

 

دانلود 

دسته ها :
پنج شنبه دوازدهم 10 1387
60 تا 70 درصد وزن بدن را آب تشکیل می دهد. مقدار آب مورد نیاز بدن، بوسیله ی دمای بدن و کار کلیه ها برای دفع مواد زاید و میزان تعریق تعیین می شود.

کلیه ها در هر شبانه روز حدود 180 لیتر مایع را فیلتر می کنند، اما آنچه از طریق ادرار دفع می شود فقط 1 تا 2 لیتر در شبانه روز است.

پس از خواب شبانه اولین ادرار صبح، معمولا غلیظ و زرد رنگ است، اما پس از آن ادرار باید بی رنگ و بی بو باشد و این نشان دهنده کار طبیعی کلیه است. البته گاهی پس از خوردن بعضی از مواد غذایی ادرار رنگ و بوی خاصی می گیرد؛ مثلا 15 دقیقه بعد از خوردن مارچوبه ادرار بوی خاصی پیدا می کند که کاملا بی ضرر است و ناشی از مواد شیمیایی موجود در مارچوبه است.

در حال حاضر توصیه به مصرف 8 لیوان آب و مایعات در روز است، یعنی تقریبا 1 میلی لیتر به ازای هر کالری انرژی دریافتی. البته افرادی که در آب و هوای گرم زندگی می کنند یا به دلیل کار و فعالیت شدید زیاد عرق می کنند، مقدار بیشتری مایعات باید مصرف کنند.

ورزشکاران به دلیل تعریق زیاد در معرض کم آبی هستند. در هنگام انجام ورزش، مصرف مایعات اهمیت زیادی دارد، زیرا به دفع حرارت بدن کمک می کند. از آنجایی که در هنگام ورزش طولانی مکانیسم تشنگی به تعویق می افتد، ورزشکاران نباید بر اساس حس تشنگی آب بخورند، بلکه باید طی یک برنامه زمان بندی شده آب دریافت کنند. در حین ورزش از آب ساده نباید استفاده شود، چون اسمولالیته و غلظت سدیم خون افت می کند و خطرناک است. آب مصرفی در ورزشکاران باید همراه با الکترولیت ها و 6 تا 8 درصد کربوهیدرات باشد تا هم ذخایر گلیکوژن کبدی جایگزین شود و هم جذب آب با این غلظت ماکزیمم باشد.


کودکان در هنگام ورزش ،هرگاه احساس تشنگی کنند به اندازه رفع تشنگی باید آب بخورند و علاوه برآن نصف لیوان آب اضافه تر هم بنوشند. نوجوانان نیز به همین ترتیب، فقط بعد از رفع تشنگی باید 1 لیوان آب اضافه تر بنوشند.
باید توجه داشت که پدیده" مسمومیت با آب" هم با دریافت آب زیاد ممکن است اتفاق بیفتد. در این حالت سطح سدیم خون به علت رقیق شدن خون به شدت افت می کند. این پدیده تعادل آب را در مغز به هم می زند که می تواند باعث تشنج و حتی مرگ شود.

محققان می گویند که یک فرد میتواند تا 10 لیتر آب را بدون ضرر در روز بنوشد. استثنا در این مورد افرادی هستند که بیماری کلیه دارند و باید مقدار دریافت مایعات خود را محدود کنند، ولی در افرادی که عفونت های مثانه دارند افزایش دریافت مایعات مفید است.

به طور کل، مصرف هر 240 میلی لیتر(یک لیوان) مایعات اضافه تر به شکل چای و قهوه خطر سنگ کلیه را به ترتیب 8 ، 9 و 10 درصد کم می کند. جالب است که شیر، نوشابه گازدار و آب میوه این اثر را ندارند و برعکس مصرف هر 240 میلی لیتر آب گریپ فروت اضافه تر، خطر سنگ کلیه را 44 درصد افزایش می دهد!

در هنگام تولد ،75 درصد وزن بدن آب است، این مقدار تا سن 10 سالگی به 60 درصد کاهش می یابد. عملا نوزادان تا 2 سالگی به 3 تا 6 فنجان آب در روز احتیاج دارند. کودکان 2 تا 12 سال هم باید 4 تا 8 فنجان آب در روز دریافت کنند. به خاطر داشته باشید هرگاه خودتان احساس تشنگی کردید و خواستید آب بخورید، حتما به کودک خود هم آب بدهید.

برای محاسبه مقدار مایعات مورد نیاز بدن ، وزن بدن خود را ضرب در75/0-55/0کنید. عدد به دست آمده مقدار مایعات مورد نیاز را بر حسب اونس نشان می دهد(هر اونس معادل 30 میلی لیتر است).
نگاهی به ضرورت نوشیدن آب در گرمای طاقت فرسای تابستان

هر فرد سالم می تواند تا یک هفته بدون غذا زندگی کند، اما بدون آب حداکثر تا 24 ساعت زنده خواهد بود.

گرچه در فصول مختلف سال، نوشیدن آب برای حفظ سلامتی توصیه می شود، اما در فصل تابستان به دلیل افزایش دما و تعرق، نیاز بدن به نوشیدن آب افزایش می یابد.

در این مقاله به توضیح دلایل و میزان نیاز بدن به آب می پردازیم.


آب، نوشیدنی بی جایگزین

متخصصان تغذیه معتقدند 80 درصد مردم همواره دچار کم آبی یا بی آبی مفرط هستند، اما از این موضوع اطلاع ندارند. نوشیدن نوشیدنی های مختلف چون قهوه، چای، انواع آبمیوه، نوشابه و ...گرچه به ظاهر مفید است، اما پاسخگوی نیاز بدن به کمبود آب نیست.

نوشیدنی های مختلف به ویژه نوشیدنی های حاوی کافئین مثل چای و قهوه، نه تنها نیاز شخص را برآورده نمی کند، بلکه باعث افزایش تشنگی می شوند. متخصصان، تغذیه آب را نوشیدنی بی جایگزین می دانند و معتقدند تنها، نوشیدن آب کمبود بدن را جبران می کند. از سوی دیگر 83 درصد از حجم خون، 75 درصد از بافت ماهیچه ها، 74 درصد از بافت مغز و 22 درصد از بافت استخوانی را آب تشکیل می دهد.

هضم و جذب غذا، جذب ویتامین ها و تسهیل عمل گوارش، با نوشیدن آب امکان پذیر می شود. از سوی دیگر نوشیدن آب، مانع از تشکیل سنگ کلیه و کیسه صفرا شده و از سمی شدن بافت ها به ویژه بافت های فعال در زمینه دفع مواد زاید جلوگیری می کند.

گرچه بعضی معتقدند مصرف فیبر بیش از نوشیدن آب، به هضم و جذب غذا کمک می کند، اما مصرف فیبر به تنهایی پاسخگو نبوده و باعث هضم و جذب غذا نمی شود، در حقیقت بدون آب، مواد غذایی بسیار ضروری، حتی فیبر و سایر مواد خوراکی به موادی بی مصرف تبدیل می شوند.

متخصصان تغذیه توصیه می کنند با احساس اولین علایم کم آبی به سرعت آب بنوشید، چرا که کم آبی باعث افزایش غلظت خون شده و گردش خون را دچار اشکال می کند. با کاهش میزان آب بدن، نه تنها گردش خون مختل می شود، بلکه فعالیت مغز نیز کند شده و تمرکز حواس کاهش می یابد. به دنبال این مسایل عوارضی چون سرگیجه، بی حالی و در نهایت غش به انسان دست می دهد.

آب، داروی معجزه گر

آب خالص و سالم- زمانی که هیچ افزودنی به آن افزوده نشده- «داروی معجزه گر» لقب گرفته است. نیاز روزانه بدن به آب خالص برابر 8 لیوان در روز است. نوشیدن آب، دارای فواید مثبتی به این شرح است:

* افزایش انرژی بدن؛

* افزایش فعالیت مغز و فعالیت فیزیکی؛

* دفع سموم بدن و ترکیبات مضر ناشی از متابولیسم؛

* جلوگیری از ابتلا به سنگ کلیه؛

* حفظ لطافت، شادابی و زیبایی پوست؛

*کاهش وزن بدن؛

* کاهش دمای بدن به ویژه در فصل گرما؛

* جلوگیری از سردرد، سرگیجه و شوک ناشی از کم آبی یا بی آبی به ویژه در فصل گرما؛

* هضم و جذب سریع غذا؛

* پایداری وضعیت تعادل الکترولیت های بدن

نوشیدن آب و سلامت قلب

پزشکان و متخصصان تغذیه با مطالعه بیش از 20 هزار فرد سالم 38 تا 100 ساله و به مدت 6 سال، دریافتند افرادی که روزانه بیش از 5 لیوان آب می نوشند، 41 درصد کمتر از افرادی که کمتر از این میزان آب می نوشند، به بیماری های قلبی- عروقی، به ویژه حملات قلبی دچار می شوند. این تأثیر در مردان بیش از زنان مشاهده شده است. پزشکان معتقدند با نوشیدن آب، غلظت خون در حد متعادل باقی می ماند و مشکلاتی چون لخته شدن خون به جهت افزایش غلظت خون که عاملی در بروز سکته قلبی است، بروز نمی کند.

نوشیدن آب و کاهش وزن بدن

آب یکی از تسهیل کننده های هضم و جذب غذاست. بنابراین نوشیدن آب یکی از بهترین شیوه های کاهش و کنترل وزن است.

دکتر باتمانقلیچ، پژوهشگر ایرانی معتقد است: «در اغلب موارد احساس گرسنگی، احساس نیاز به آب است، نه غذا. از این رو با نوشیدن آب، احساس گرسنگی کاذب به سرعت برطرف می شود.»

زمانی که بدن با کمبود آب روبه رو می شود، چربی ها به جای شرکت در متابولیسم در بدن ذخیره می شوند و به این ترتیب شخص دچار افزایش وزن می شود. از این رو با مصرف آب به مقدار کافی، چربی ها در متابولیسم بدن وارد شده و مشکل اضافه وزن برطرف می شود.

آب، نیازی ویژه

آب به طور ویژه برای زنان باردار و مادرانی که به فرزندشان شیر می دهند، ورزشکاران به ویژه ورزشکاران حرفه ای ضروری است.

در ورزشکاران، نوشیدن آب باعث کاهش غلظت خون و جلوگیری از حملات قلبی، کاهش دمای بدن و جبران دفع آب از طریق تعرق می شود.

در افرادی که سابقه بیماری کلیه دارند، روزانه مصرف 10 لیوان آب توصیه می شود.

در افراد مبتلا به حساسیت به ویژه حساسیت های دستگاه تنفسی (ریه ها و گلو) نوشیدن آب ضروری است، چرا که خشکی دستگاه تنفسی، عاملی جهت تشدید حساسیت دستگاه تنفسی است. از سوی دیگر آلودگی هوا عاملی جهت تشدید عوارض حساسیت های دستگاه تنفسی است که نوشیدن آب از جایگزینی ذرات آلوده در مجرای تنفسی جلوگیری می کند، در نتیجه عوارض ناشی از حساسیت تخفیف می یابد یا کاملاً از بین می رود.

کاهش مصرف آب، بدن را در مقابل حمله ویروس ها ضعیف می کند. نوشیدن آب سیستم ایمنی بدن را تقویت و فعال می کند. از این رو افراد مبتلا به نقص سیستم ایمنی بدن، بیش از سایری افراد نیاز به نوشیدن آب دارند. افراد سالم نیز با نوشیدن آب، سیستم ایمنی خود را همیشه فعال نگه داشته و خود را در برابر ابتلا به بیماری ها مصون می کنند.

آب به ترمیم بافت ها نیز کمک شایانی می کند، بنابراین نوشیدن آب به ترمیم بافت های آسیب دیده نیز کمک می کند.

چگونه نوشیدن آب را به خاطر بسپاریم؟

بی تردید مشغله ی کاری، مانع از به خاطر سپردن نکات مهم می شود، اما برای آن که نوشیدن آب را فراموش نکنیم، باید به چند نکته توجه کنیم:

* صبح هنگام برخاستن از خواب، اولین لیوان آب را بنوشید. نوشیدن آب نه تنها تشنگی شما را برطرف می کند، بلکه به دفع سریع ترکیبات نامناسب ناشی از متابولیسم در طول شب نیز کمک می کند. از این رو بلافاصله پس از برخاستن از خواب یک تا دو لیوان آب بنوشید.

* در بین روز به جای نوشیدن چای یا قهوه که خود باعث افزایش تشنگی می شوند، آب بنوشید.

* پس از صرف ناهار حتماً یک لیوان آب بنوشید. این مسأله به هضم و جذب سریع و مفید غذا کمک می کند.

* به هیچ وجه صبر نکنید تا تشنه شده و سپس آب بنوشید؛ چرا که زمانی که احساس تشنگی می کنید، بدن در وضعیت بحرانی و بی آبی مفرط قرار گرفته است. از این رو پیش از تشنه شدن آب بنوشید.

* بعد از ظهر در فاصله بین ناهار تا هنگام خواب، حداقل 3 لیوان آب را فراموش نکنید.

* در فصل تابستان، حتماً یک بطری کوچک آب به همراه داشته باشید وهر چند وقت یک بار جرعه ای هم آب بنوشید.

* سعی کنید به تدریج آب و آبمیوه طبیعی را جایگزین چای، قهوه، نسکافه و انواع نوشابه های مصنوعی کنید.

در پایان اینکه به عقیده متخصصان تغذیه، بهترین نوشیدنی، آب خالص است. آب خالص همان آب لوله کشی شهری است. متخصصان به هیچ وجه، نوشیدن «آب معدنی» را توصیه نمی کنند. سلامت باشید
.

دسته ها :
چهارشنبه یازدهم 10 1387
مسیحیان نیز همانند یهود، در آیین خود، راه و روش‏های متعددی را پیموده‏اند که زاییده خیالات و تصورات آن‏هاست و آنچنان این نظرات و تصورات در ذهن آنان جلوه کرده، که خود را به حق و دیگران را در مسیر باطل پنداشته‏اند!

حج را نیز بدینگونه تعریف کرده‏اند که در پیرامون نمادهای مورد تقدیس خود، به طواف پردازند و قربانی کنند و نذوراتی تقدیم نمایند... و با گریه و تضرّع، آمرزش گناهان خود را بخواهند و برخی از آن‏ها لذّت‏های حلال دنیا و خواسته‏های مشروع را بر خود حرام سازند و طریق رهبانیت بپیمایند و از مریم عذرا اسوه گیرند و مسیح را به خدایی برگزینند تا گناهانشان را بیامرزد و به بهشت رهنمون گردد.

مسیحیان به فرقه‏های گوناگونی تقسیم شده‏اند و هر فرقه‏ای از آنان طریقه خاصی را در حج و مراسم و آداب ویژه آن، اتخاذ کرده است.

کتاب تحریف شده مسیحیان، انجیل، اعیاد دینی همچون عید «فِصح»(1) و «عید قیامت» و «عید المیلاد» و «عید فطاس» را به آنان اختصاص داده و اعیادشان بیشتر با مراسم و آدابی شبیه حج همراه است.

یکی از نویسندگان مسیحی به نام «ونسنک» در خصوص حج مسیحیان می‏نویسد:

«واژه شناسان عرب، حج را به «قصد» تفسیر کرده‏اند و این با معنای حج درنظر (مسیحیان) یکسان است. افزون بر این معنای اصطلاحی آن نیز همان است که در لغت عربی مصطلح است و گویا ماده و معنای این واژه در لغت سامی شمال و جنوب، همان طواف کردن و دور زدن باشد.»(2)

در انجیل تحریف شده واژه‏ای با عنوان حج وجود ندارد، بلکه تنها از اعیادی نام برده می‏شود که در آن به جشن و شادی می‏پردازند و از خدای پدر! و خدای پسر (مسیح)، که به عقیده آن‏ها ترکیب یافته از «روحِ الهی» و «تکوین انسانی» است، یاد می‏کنند. بنابراین، مسیحیت در عقیده، به خدا شرک می‏ورزد و آیین آن‏ها را آیین توحیدی نمی‏توان نامید و ثنویت یا تثلیث بر عقاید آنان حاکم است؛ «خدای پدر، خدای پسر و روح القدس»

جایگاهی که خدای پسر در آن متولّد شده، یکی از اماکن مقدسه آن‏ها به شمار می‏آید؛ جایگاهی که به اعتقاد آن‏ها عیسی در آنجا به دار آویخته شد، مکان مقدسِ دیگرِ آنهاست. هرجاکه عیسی نماز خوانده و یا او یا مادرش مریم عذرا ظاهر شده‏اند، عنوان مقدس گرفته است و به‏طور خلاصه: هر مکان یا هر زمان، که این ظهور و تجلّی نمودار گشته و یا با هرکس که ملاقاتی داشته، مورد تقدس و محل زیارت و مراسم سالانه آن‏ها شده و هر یک را انجیل عید اعلام نموده است. در هر حال، آنچه از مسیحیت به چشم می‏خورد، آن چیزی نیست که در آیین نخستین حضرت عیسی وجود داشته است. (زیرا آیینی که خود آوردنده آن بوده، آیین توحیدی بوده، اما آیین مسیحیت بر محور توحید نیست. هر آنچه مورد تقدیس قرار می‏گیرد به اعتبار انتساب آن به شخص مسیح می‏باشد، نه به خدای مسیح).

در خصوص حج و آیین نخستین مسیحیت می‏توان گفت که حضرت عیسی علیه‏السلام نیز از جمله پیامبرانی بود که به ندای ابراهیم خلیل علیه‏السلام پاسخ داد؛ آن‏گاه که به امر خداوند آهنگ حج داد.

عیسی علیه‏السلام از پیامبران اولوالعزم بود و می‏دانست که ندای ابراهیم جهانشمول است و به شریعت خاص اختصاص ندارد، بلکه شامل همه ادیان آسمانی و همه پیامبران و مرسلین می‏گردد و تکلیفی است عام بر همه مکلّفین.

آنگونه که از روایات استفاده می‏شود، همه پیامبران به حجّ خانه خدا آمده‏اند. این روایات که از پیامبر گرامی و ائمه علیهم‏السلام نقل شده، تأکید می‏ورزد که عیسی‏بن مریم روح‏اللّه‏ به کعبه مشرفه آمده و حج خانه خدا گزارده است. از سخن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده‏اند که فرمود:

«وَ الَّذی نَفْسُ محمّد بِیَدِهِ لَیُهِلَّنَّ ابنُ مریم بِفَجِّ الرَّوحاءِ حاجّا أو مُعْتَمِرا أَو لیثنیهما».(3)

سوگند به آن‏کس که جان محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در ید قدرت اوست فرزند مریم از گردنه «روحا» عبور کرده در حالیکه صدای خود را به لبیک گفتن برداشته و به حج یا عمره، یا هر دو عزیمت نموده است.

و از قول امام صادق علیه‏السلام در روایتی آمده است:

«وَ مَرَّ عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ لَبَّیْکَ عَبْدُکَ ابْنُ أَمَتِکَ لَبَّیْکَ»(4)

«عیسی‏بن مریم از صفائح الروحاء گذشت، در حالی که می‏گفت: لبیک! بنده تو و فرزند کنیز تو! لبیک.»

در مورد زمان حج پیامبران به سوی بیت عتیق؛ و از جمله آن‏ها حضرت عیسی علیه‏السلام ، امام علی‏بن موسی الرضا علیه‏السلام می‏فرماید: «زمان حج آن دهه ذی‏حجه بوده است... وآن‏پیامبران‏عبارتنداز: آدم، نوح، ابراهیم، عیسی، موسی و محمد علیهم‏السلام و دیگر پیامبرانی که در این مقطع زمانی حج خانه خدا نموده‏اند و این سنت شد برای فرزندان آن‏ها تا روز قیامت»(5).

بدین ترتیب، حج حضرت عیسی که یکی از پیغمبران اولوالعزم است، امکان ندارد مخالف حج پیامبران دیگر باشد و اینکه بیت‏المقدس یا مکان دیگری را برای حج خود و پیروانش قرار دهد.


انحراف مسیحیان در حج

مسیحیان نیز مانند یهود، از سنت‏های الهی و راه انبیا منحرف شدند و تعالیم پیامبرشان را نادیده گرفتند و آموزه‏های شریعت را در حجاب‏های تحریف و کتمان پنهان داشتند.

قرآن کریم در آیات بسیاری، از این انحراف سخن گفته و آنان را مورد نکوهش قرار داده، می‏فرماید:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (6)

بگو ای اهل کتاب، شما را دستاویز استواری نیست، جز آن‏که تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگاتان بر شما نازل شده، به کار بندید. اما بسیاری از آن‏ها از روی طغیان و کفر دستورات فرود آمده از سوی خدا را کم و زیاد می‏کنند، پس بر این قوم کافر متأسف نباش».(7)

آیه به صراحت بیان می‏کند که اعمال اهل کتاب پذیرفته نیست جز آنچه را مطابق دستور خداوند انجام دهند. عیسی علیه‏السلام همانند سایر پیامبران بشارت دهنده و بیم دهنده بوده، اما مسیحیان پس از وی دو گروه شدند؛ گروهی به بت‏پرستی پیشین برگشتند و گروه دیگر، نام عیسی را بر زبان رانده و همه چیز را در او خلاصه کردند و بدین ترتیب تمام معتقدات مسیحیان بر محور وجود عیسی دور می‏زند.

اعیاد مهم مسیحی، به حوادثی در زندگی مسیح مرتبط می‏گردد. نماد عقیده مسیحیّت صلیب است که به عیسی مسیح اشاره دارد. نماز و نیایش مسیحیان رو به مسیح دارد؛ چرا که آنان بر این باورند که برای انسان امکان آن نیست با خدا صحبت کند، بنابراین عیسی را باید مخاطب خود قرار دهد و به نیایش با او بپردازد.

نویسنده مسیحی «فرتز راید نور» می‏گوید:

«کلید عقاید مسیحیت این است که در واقع مسیح عامل پیدایش معتقدات آیین مسیحی می‏باشد و هم اوست که مجموعه اینها را در خود جمع می‏کند.»(8)

بر این اساس، جامعه مسیحی، اماکنی را که یاد و خاطره مسیح را تداعی می‏کند و از شخص او یا شخصیت مادرش مریم، در رهگذر تاریخ تا به امروز جلوه و نمودی دارد، برای اعیاد سالیانه و آداب دینی و حج برگزیده‏اند که این اماکن مقدس را در ذیل می‏نگریم:

1 ـ برخی از مسیحیان به سوی بیت‏المقدس در فلسطین جایی که صلیب اصلی عیسی‏بن مریم قرار دارد، رهسپارند و با این حرکت به سنت ملکه «هیلانه» تأسّی می‏جویند.

2 ـ گروه دیگر به کنیسه «رومه» رم در ایتالیا رو می‏آورند.

3 ـ برخی از آن‏ها به «لورد» در فرانسه، آنجا که معتقدند جناب مریم برای آنان تجلّی کرده، حج می‏گزارند.

4 ـ جمعی از آنان به کنیسه «فاطیما» متوجه‏اند؛ زیرا بانویی بزرگ و نورانی به نام فاطیما در آنجا تجلّی کرده است.

5 ـ عدّه‏ای از آن‏ها به اماکن متفرّقِ دیگری مثل قبرهای پیشینیان خود یا کوه‏ها و بخش‏های دیگری از طبیعت روی می‏آورند.

اکنون به هر یک از این موارد نظر می‏افکنیم و موضع جغرافیایی هر یک و تاریخ آن را به اجمال از نظر می‏گذرانیم:


1 ـ حج بیت المقدس

در هیچ یک از نصوص تورات و انجیل و دیگر آثار معتبر، نشانه‏ای از حج به بیت‏المقدس وجود ندارد و این تنها سنتی است که به علل خاصی رایج شده است. عامل اساسی این را در تبعیت از سنت ملکه «هلن» (Helene) مادر امپراتور قسطنطنیه باید کاوید که نامبرده، چوبه داری را که حضرت عیسی بر آن به دار آویخته شد، کشف کرد و آن روز را روز مبارک و عید مسیحی قرار داد که همه ساله در آن روز حج می‏گزارند؛ روزی که به «عود مقدس» موسوم است.

«هلن که از مروجان آیین مسیحی بود، در سال 326 میلادی، سیاحتی را به شرق آغاز کرد و در خلال آن اماکن مقدس فلسطین را زیارت کرد و کنیسه‏هایی را دور اورشلیم و بیت لحم بنیان نهاد. می‏گویند او موفق شده در این سیاحت، عود صلیب و چوبه‏دار حقیقی مسیح را پیدا کند.(9)

او اهتمام بلیغی داشت که جایگاه حوادث مهم جامعه مسیحی را کشف کند و معبدهایی را به عنوان یادمان این حوادث بنیان نهد.(10)

مسیحیان «کنیسه قبر مقدس» را که در کنار کوهی بنا شده و معتقدند مسیح آنجا به‏دار آویخته شد، گرامی می‏دارند. این کنیسه در شهری قرار گرفته که سلطان سلیمان قانونی در سال 1541 م. بنا نهاد و در شرق شهر قدیمی قرار دارد... هنگامی که ترک‏های سلجوقی، مسیحیان را از زیارت بیت‏المقدس مانع شدند و کنیسه قبر مقدس (کنیسه قیامت امروز) را ویران کردند، جنگ‏های صلیبی در گرفت و در سال 1099 م. آن را صلیبی‏ها متصرف شدند.(11)

زیارت یا حج کنیسه قیامت (کنیسه قبر مقدس) به اعتقاد مسیحیان معمولاً در عید سالیانه فصح صورت می‏پذیرد که عید بزرگ مسیحیان است و به اعتقاد مسیحیان، قیامت مسیح در میان مردگان می‏باشد و زمان این زیارت از 22 مارس تا 25 آوریل می‏باشد و بسیاری از اعیاد عمده مسیحیان به عید فصح ارتباط دارد و قبل از این زیارت روزه بزرگ مسیحی‏ها است که چهل روز ادامه دارد و مصادف با آلام مسیح است.(12)

«عید فصح» یک عید آیینی است که اوامر و نواهی مخصوصی چون روزه و نماز و دعا و نذورات و قربانی و دیگر آداب دینی را در برمی‏گیرد و با عید مشهور میلاد مسیح که یادواره تولّد مسیح است، تفاوت بسیار دارد.

در عید میلاد نیز زیارت کنیسه قیامت را مستحب می‏دانند و اگر زیارت آن میسّر نشد، هر کنیسه دیگر را که بتوانند زیارت می‏کنند.

در هر حال، حج به کنیسه قیامت در بیت المقدس که سنتی بر جای مانده از ملکه هلن می‏باشد و تذکار جستجوی صلیب مسیح است، طی نسل‏ها به عنوان یک سنت مورد توجه قرار گرفته تا بدانجا که به عنوان یک فریضه دینی و اطاعت امر الهی ـ که به زعم آن‏ها عیسی تشریع نموده ـ درآمده است، حال آنکه حقیقت این حج جز میراث هلن نیست و آن را حج الهی نمی‏توان نامید.


2 ـ معبد رومه در ایتالیا

رم از شهرهای مهم و مقدس ایتالیا در نگاه مسیحیان است. از دیرباز مرکز فرهنگی، هنری و دینی به شمار می‏آید و آن را شهر جاویدان یا شهر مقدس می‏نامند. رم از شهرهای بزرگ ایتالیا است که تاریخ آن به قرن هشتم قبل ازمیلاد می‏رسد و در گذشته پایتخت جمهوری روم و سپس مرکز امپراتوری رم بوده است. و نیز مرکز تبشیری پاپ و امروزه پایتخت جمهوری ایتالیا و مرکز فعالیت‏های اداری و روحانی کلیسای کاتولیک رم و به تعبیر دیگر پایتخت رهبری پاپ در آنجاست.

در تاریخ تمدن آمده است: عوامل متعددی وجود دارد که پایتخت رم را به صورت مرکز فعالیت‏های مسیحی و محل تلاقی ملّیت‏های مختلف درآورده. این شهر از زیبایی خاصی برخوردار است و آثار باستانی جذابی دارد. مقر کلیسای کاتولیک و حکومت پاپ به شمار می‏رود و دل‏های بسیاری از مسیحیان را که به عیسی علیه‏السلام عشق می‏روزند، به خود متوجه ساخته و کلیسای آن زیارتگاه سنواتی و مرکز تجاری و تفریحی شده است.

آهنگ حج به این کلیسا به اعتقاد ما چیزی جز تفریح و گردشگری نیست و فاقد بُعد معنوی می‏باشد و این نوع تفریحات سنواتی در هر مکان و زمانی ممکن است و هیچ یک از شرایط حج و بندگی را ندارد و این‏گونه سفرها با توجه به اوضاع اجتماعی غرب و افعال ضدّ اخلاقی که رخ می‏دهد، اموری است که خداوند بدان راضی نیست و حضرت مسیح از آن تبرّی می‏جوید، با این حال جای شگفتی است که نام حج بر آن نهاده شود.


3 ـ کلیسای لورد در فرانسه (loord)

آهنگ حج به این کلیسا در سال 1858 ؛ یعنی هیجده قرن پس از میلاد مسیح علیه‏السلام رایج شده و انگیزه آن این بود که یکی از راهبه‏های کلیسا مدّعی شد مریم عذرا را مشاهده کرده! در حالی که در جوار غاری قرار دارد که در نزدیکی آن کلیسا تجلی نموده است.

«لورد» شهری است در بخش جنوب غربی فرانسه که در قرون وسطی موقعیت مهم استراتژیک داشته و از سال 1858 م. به صورت زیارتگاه مسیحیان در آمده است و بیماران کاتولیک به قصد استشفا بدانجا رهسپار می‏شوند؛ زیرا شایع شده بود که مریم بارها در آن‏جا تجلّی کرده و دختر جوانی به نام برنادت وی را مشاهده کرده است.(13) لویس معلوف می‏نویسد: کتاب‏های مسیحیان مدعی است که «برنادت سوبرویس» متولد سال 1844 در لورد فرانسه مریم عذرا را در سن 12 یا 14 سالگی زیارت کرده و او را به تأسیس این معبد توصیه نموده است.(14) شک نیست که ظهور جناب مریم وتجلّی آن برای نصاری هر چند شایع شده است، اما زاییده تخیّلات یاوه عناصر افراطی و یا ساخته و پرداخته اغراض سیاسی، اجتماعی یا تبشیری یا عوامل دیگری است. هر چند این غار باب المراد آنان گشته است و با نذورات و دیگر دستاویزها، حاجات خود را آنجا طلب می‏کنند. شب‏هایی را به گریه و زاری می‏گذرانند و آمرزش گناهان خود و شفای بیماران خود را می‏خواهند. مایه شفگتی، ساده لوحیِ برخی مسیحیان است که این اماکن را جایگاه حج می‏نامند که خدای جان و مسیح و مادرش پرستش می‏شوند. کتاب‏های آن‏ها با جرأت تمام به نقل آن می‏پردازند و تنها به اظهارات دختر بچه‏ای که مدعی است در آن‏جا مریم عذرا را دیده، دل می‏سپارند.


3 ـ کینسه فاطیما در پرتقال

داستان فاطیما بر محور قضیه‏ای می‏چرخد که در اروپا اتفاق افتاده و توجّه جهان مسیحی را به خود جلب کرده و در زمره آداب و شؤون ویژه مسیحیان درآمده و به نوعی با جهان اسلام مرتبط می‏گردد.

فاطیما قریه‏ای است در شبه جزیره فیبری در غرب اسپانیا و در شهری به نام «لیشبونه» قرار دارد؛ سرزمینی که عبدالرحمان در سال (710 م) فتح کرد و تا قرن یازدهم میلادی در قلمرو اسلام قرار داشت و سپس اروپا آن را متصرف شد و اسلام از آن سرزمین رخت بربست و بیشتر مردم آن مسیحی‏اند.

این قریه در سال 1917 م ناگهان به صورت زیارتگاه مسیحیان و مقصد زائران درآمد و آنچه مایه شگفتی پژوهشگران است، چگونگی آمیختگی تعالیم مسیحی با تعالیم اسلامی؛ به خصوص در دیدگاه مردم قریه است که کلیسای فاطیما در آن واقع است.

داستان از اینجا آغاز می‏شود که سه کودک روستایی شاهد حادثه‏ای می‏شوند که در حوالی روستا برای آنان تجلّی می‏کند و سپس سرچشمه اعتقادی عمیق برای اهل روستا می‏شود. (اجمال این حادثه به قولی چنین است که سه کودک شاهد تجلّی نوری شدند که به باور آن‏ها فاطمه زهرا علیهاالسلام بوده و تسبیحات حضرت زهرا را به آن‏ها آموخته که به نقل تاریخ‏نگاران زائران مسیحی در کلیسای فاطیما اجتماع می‏کنند و تسبیحی به دست می‏گیرند و هر یک به لغت خود آن تسبیحات را می‏گویند.

قول دیگر در این حادثه این است که مریم علیهاالسلام ظهور کرده و این مکان را قداست بخشیده ولی نام فاطیما روی این کلیسا با وجه دوم سازگار نیست، اگر فاطیما همان فاطمه باشد.

در هر حال، از آنجاکه اعتماد کامل به نقل مزبور نبود، از ترجمه تفصیلی آن خودداری شد (و اللّه‏ اعلم ـ مترجم).(15)

در هر حال انبوه زائران، صدها کیلومتر طی مسافت می‏کنند و از اطراف و اکناف به حج و زیارت این کلیسا می‏آیند و به نذورات و ادعیه و آداب و اذکار مخصوص می‏پردازند.(16)

5 ـ حج دیگر اماکن مقدس

افزون بر آنچه از اماکن مقدس مسیحیان ملاحظه شد، مکان‏های دیگری هست که برخی از آن‏ها را زیارت می‏کنند؛ مانند قبور مردگان و بعضی اشجار که آن‏ها را شجره عید میلاد می‏نامند و برخی کوه‏ها و اشیای دیگر که نیاز به شرح آن نیست.

پدیدآورنده:ماجده مؤمن/ محمد تقی رهبر
پی‏نوشتها:



--------------------------------------------------------------------------------


1 ـ فصح، واژه عربی است که نزد یهودیان و مسیحیان از اعیاد مقدس به شمار می‏آید. یهودیان آن را مقدس می‏شمارند و آن را یاد عبور از بحر احمر و خروج بنی اسرائیل از مصر می‏دانند.

این واژه در نزد مسیحیان جشن یاد بود صعود عیسی است.

فصح، معرب فسح، واژه عبری و به معنای عبور و در بر دارنده معنای نجات است.

بر گرفته از: فرهنگ دهخدا، واژه فصح.

2 ـ دائرة المعارف اسلامی، گروه مستشرقان 7/304

3 ـ مسند احمد، ج2، صص240 و 272 و 290، با اندک اختلاف.

4 ـ بحارالانوار، ج99، ص185 و کافی، ج4، ص 213 باب حجّ الأنبیاء...

5 ـ همان. و وسائل‏الشیعه، ج11، ص274 . وَ فِی الْعِلَلِ وَ عُیُونِ الاْءَخْبَارِ بِأَسَانِیدَ تَأْتِی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه‏السلام قَالَ: «إِنَّمَا جُعِلَ وَقْتُهَا یَعْنِی عُمْرَةَ التَّمَتُّعِ عَشْرَ ذِی الْحِجَّةِ لاِءَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ أَنْ یُعْبَدَ بِهَذِهِ الْعِبَادَةِ فِی أَیَّامِ التَّشْرِیقِ وَ کَانَ أَوَّلُ مَا حَجَّتْ إِلَیْهِ الْمَلائِکَةُ وَ طَافَتْ بِهِ فِی هَذَا الْوَقْتِ فَجَعَلَهُ سُنَّةً وَ وَقْتاً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَأَمَّا النَّبِیُّونَ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وَ غَیْرُهُمْ مِنَ الاْءَنْبِیَاءِ إِنَّمَا حَجُّوا فِی هَذَا الْوَقْتِ فَجُعِلَتْ سُنَّةً فِی أَوْلادِهِمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ».

6 ـ مائده : 68

7 ـ مائده : 68

8 ـ چگونه باید مسیحی بود؟ ص176

9 ـ معجم الحضارة السامیة، هنری س. عبودی.

10 ـ العرب و الیهود فی التاریخ، د. احمد سوسته.

11 ـ همان منبع.

12 ـ الموسوعة العربیة المیسّره، 1247

13 ـ موسوعة المورد، ج6، ص148

14 ـ المنجد.

15 ـ الحج عبر الحضارات و الأمم، منبع همین ترجمه، صص127 ـ 129

16 ـ همان منبع
.
دسته ها :
دوشنبه نهم 10 1387
به نام خدا 
نخستین بازی رسمی تیم ملی فوتبال ایران به تاریخ ۱ ژانویه سال ۱۹۴۱ میلادی برمی‌گردد. در این تاریخ ایران برابر تیم افغانستان به میدان رفت. این بازی که خارج از خانه و در کشور افغانستان برگزار شد ۰ - ۰ مساوی به پایان رسید. در دو دهه بعد اتفاق خاصی در فوتبال ایران رخ نداد، اما در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی ایران توانست به عنوان یکی از قدرتمند ترین تیم‌های آسیایی جایگاه ثابتی برای خود دست و پا کند. طی آن سال‌ها ایران موفق شد سه بار پیاپی در ۱۹۶۸، ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶ به مقام قهرمانی دست یابد. ایران هرگز نتوانست بار دیگر به چنین عنوانی دست یابد اما موفق شد چهار بار به مقام سوم این مسابقات برسد. تیم ملی همچنین چهار بار مقام قهرمانی بازی‌های آسیایی را طی سال‌های ۱۹۷۴، ۱۹۹۰، ۱۹۹۸ و ۲۰۰۲ به دست آورده است.دهه هشتاد میلادی کشور ایران درگیر انقلاب و جنگی هشت ساله بود. این سال‌ها دوران رکود فوتبال در ایران نیز بود. در این دهه ایران نتوانست به جام جهانی صعود کندپس از مدتی رکود فوتبال ایران در دهه نود میلادی از نو متولد شد. اگر چه ایران نتوانست در دو جام جهانی ۹۰ و ۹۴ شرکت کند، با پیدایش پدیده‌های نظیر علی دائی، خداداد عزیزی، کریم باقری و در سال‌های آخر این دهه مهدی مهدوی‌کیا، ایران جانی تازه گرفت. در سال‌های پایانی این دهه ایران موفق شد دومین حضور خود را در جام جهانی تجربه کند.تیم ملی فوتبال ایران در تاریخ ۲۵ نوامبر سال ۱۹۷۷ موفق شد استرالیا را با نتیجه ۱ - ۰ در حضور ۹۰۰۰۰ هوادار در تهران شکست دهد و به جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین راه یابد. این نخستین حضور ایران در یک جام جهانی بود. ایران بازی نخست خود را در مقابل هلند با نتیجه ۳ - ۰ واگذار کرد،اما در بازی دوم خود برابر اسکاتلند شگفتی آفرید و با گل دانائی‌فرد به نتیجه تساوی ۱ - ۱ دست یافت. گل اسکاتلند در این بازی نیز از روی اشتباه مدافع ایرانی آندرانیک اسکندریان ثبت شد. بازیکنان ایرانی بازی سوم خود را به رغم نمایش خوبی که ارائه دادند با نتیجه سنگین ۴ - ۱ به پرو واگذار کردند. تنها گل ایران را حسن روشن به ثمر رساند نوامبر ۱۹۹۷ میلادی، ایران در شرایطی دشوار برای حضور در جام جهانی ۱۹۹۸ به دیدار استرالیا رفت. هر دو بازی با نتیجه تساوی پایان گرفت، اما ایران به لطف قانون گل زده در خانه حریف توانست به جام جهانی راه یابد. بازی برگشت ایران در مقابل استرالیا تا دقایق پایانی ۲ - ۰ به سود میزبان بود اما دو گل کریم باقری و خداداد عزیزی نتیجه را به نفع ایران رقم زد. هواداران فوتبال در ایران از آن بازی با عنوان حماسه ملبورن یاد می‌کنند در این تورنمنت ایران به همراه آلمان، یوگسلاوی و آمریکا در یک گروه قرار گرفت. ایران در بازی اول در مقابل یوگسلاوی با نتیجه ۱ - ۰ نتیجه را واگذار کرد. ایران در این بازی نمایش خوبی ارائه کرد و یوگسلاوی تنها از روی ضربه آزاد میهائیلوویچ که درون دروازه نکیسا دروازه‌بان دوم ایران جای داد، توانست برتری را از آن خود کند. ایران توانست نخستین پیروزی خود در مسابقات جام جهانی را برابر آمریکا به دست آورد. این بازی که به دلیل مواضع سیاسی و خصومت دو کشور شرایطی ویژه داشت با نتیجه ۲ - ۱ به سود ایران خاتمه یافت. گل‌های ایران را استیلی و مهدوی‌کیا به ثمر رساندند.گلی که استیلی با ضربه سر درون دروازه امریکا قرار داد بعدها گل قرن نامیده شد. بازی ایران و آلمان در شهر مون‌پلیه برگزار شد و با نتیجه ۲ - ۰ به سود آلمان خاتمه یافت. گل‌های آلمان را بیرهوف در دقیقه ۵۰ و کلینزمن در دقیقه ۵۸ به ثمر رساندند با توجه به میزبانی کره و ژاپن و با توجه به حضور میزبانان جام جهانی بدون حضور در دور مقدماتی تنها ۵/۲ سهمیه دیگر برای قاره آسیا برای حضور در جام جهانی باقی ماند. تیم‌ها در دور دوم مرحله مقدماتی در دو گروه ۴ تیمی به مصاف یکدیگر رفتند که دو تیم اول مستقیما به جام جهانی صعود می‌کردند و تیم‌های دوم دو گروه با یکدیگر در دو بازی رفت و برگشت بازی کرده و برنده ان دو دیدار باید با تیم پانزدهم قاره اروپا دو دیدار رفت و برگشت را برگزار می‌کرد تا چهره تیم دیگر صعود کننده مشخص گردد. تیم ایران در دور دوم مرحله مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ کره و ژاپن در حالی که در بازی آخر می‌توانست با پیروزی برابر بحرین مستقیما به جام جهانی صعود کند، ۳ بر ۱ مغلوب این تیم شد و نتوانست به طور مستقیم به این بازی‌ها صعود کند و به بازی پلی‌آف رفت. در این مرحله ایران به سرمربی‌گری میروسلاو بلاژویچ با تیم دوم گروه دیگر یعنی امارات به مسابقه پرداخت. و ایران این تیم را در تهران در حضور ۵۰۰۰۰ نفر با نتیجه ۱ - ۰ شکست داد. گل ایران را کریم باقری به ثمر رساند. در دور برگشت نیز ایران بازی را با نتیجه ۳ - ۰ برنده شد. این بازی در حضور ۲۰۰۰۰ تماشاگر اماراتی در ورزشگاه آل‌نهیان برگزار شد و گل‌های ایران را علی دایی، کریم باقری و مهرداد میناوند به ثمر رساندند.
ایران راهی دور بعد شد تا با تیم اروپایی جمهوری ایرلند مصاف دهد. روز ۱۹ آبان سال ۱۳۸۰ ایران در حضور ۳۵۰۰۰ تماشاگر در ورزشگاه دوبلین با نتیجه ۲ - ۰ شکست خورد. بهترین بازیکن این مسابقه دروازه‌بان تیم ملی فوتبال ایرلند جنوبی شناخته شد او در طول مسابقه توانست دو موقعیت تک به تک را از علی کریمی مهاجم تیم ملی فوتبال ایران بگیرد و ایران را در گلزنی در خانه حریف ناکام گزارد. بازی برگشت روز ۱۷ بهمن همان سال در ورزشگاه آزادی برگزار شد. تیم ایرلند ۲ سال بود در مسابقات رسمی شکست نخورده بود، اما ایران موفق شد این تیم را در حضور 100000 تماشاگر با نتیجه ۱ بر ۰ شکست دهد. گل ایران را یحیی گل‌محمدی به ثمر رساند. ایران در مجموع دو بازی با نتیجه ۲ - ۱ شکست خورد و نتوانست به جام جهانی صعود کند. تماشاگران با توجه به عدم گلزنی ایران در ۷۰ دقیقه نخست و از دست دادن موقعیت‌های به دست آمده از سوی مهاجمان خصوصا علی کریمی، از دقیقه ۷۰ به بعد اعتراض خود را با پرتاب اشیاء و دادن شعار بر ضد بازیکنان و سرمربی تیم نشان دادند. پس از این شکست بلاژویچ برکنار و دستیار وی برانکو ایوانکوویچ جایگزین وی شد


دسته ها :
چهارشنبه چهارم 10 1387
X